روانشناسی؛ علمی پرانتقاد
در کشورهای اسلامی به خصوص ایران در طی قرون گذشته مباحثی در حوزهی ذهن، رفتار، عواطف و هیجانات توسط اندیشمندانی چون ابن سینا، رازی، ملاصدرا و ناصرخسرو مطرح شد. اما علم روانشناسی به معنای امروزین آن نخستین بار توسط دکتر علی اکبر سیاسی در آغاز دههی 40 هجری شمسی در فضای آکادمیک ایران شکل گرفت. در ادامه در سال 1344 دکتر سعید شاملو اولین مرکز خدمات راهنمایی و مشاوره را در دانشگاه تهران راهاندازی کرد. پس از آن بود که علم روانشناسی بیش از پیش کانون توجهات اساتید دانشگاه قرار گرفت و کتابهای بیشتری ترجمه شد و موجی از علاقه در بین جوانان برای انتخاب این رشته در دانشگاه ایجاد گردید. اما سؤالی که مغفول واقع شد این بود که آیا به راستی علم روانشناسی نیاز جامعهی ایرانی بود؟ اگر بود نسخهی وارداتی آن میتوانست برطرفکنندهی این نیاز باشد؟
روانشناسی علمی است که به صورت رسمی از سال 1879 توسط ویلهلم وونت در آزمایشگاه دانشگاه لایپزیک آلمان پا به عرصهی دنیای علم گذاشت. پس از آن بود که روانشناسی به عنوان یک علم تجربی در حوزهی مطالعهی ذهن و کارکردهای آن مورد توجه قرار گرفت.
تاریخ مختصر علم روانشناسی در ایران
در کشورهای اسلامی به خصوص ایران در طی قرون گذشته مباحثی در حوزهی ذهن، رفتار، عواطف و هیجانات توسط اندیشمندانی چون ابن سینا، رازی، ملاصدرا و ناصرخسرو مطرح شد. اما علم روانشناسی به معنای امروزین آن نخستین بار توسط دکتر علی اکبر سیاسی در آغاز دههی 40 هجری شمسی در فضای آکادمیک ایران شکل گرفت. سپس دکتر محمود صناعی با ترجمه کتاب اصول روانشناسی ویلیام جیمز جان تازهای به اذهان دانشگاهیان در اهمیت جایگاه این رشته بخشید. در ادامه در سال 1344 دکتر سعید شاملو اولین مرکز خدمات راهنمایی و مشاوره را در دانشگاه تهران راهاندازی کرد. پس از آن بود که علم روانشناسی بیش از پیش کانون توجهات اساتید دانشگاه قرار گرفت و کتابهای بیشتری ترجمه شد و موجی از علاقه در بین جوانان برای انتخاب این رشته در دانشگاه جهت ادامهی تحصیل ایجاد شد و این موج کماکان ادامه دارد. اما سؤالی که مغفول واقع شد این بود که آیا به راستی علم روانشناسی نیاز جامعهی ایرانی بود؟ اگر بود نسخهی وارداتی آن میتوانست برطرفکنندهی این نیاز باشد؟ در ادامه به برخی از نقطه نظراتی که از جانب برخی از منتقدان وجود دارد به اختصار اشاره میشود.
پایههای علمی نظریات روانشناسی
اولین سؤالی که ذهن بسیاری از منتقدان را به خود مشغول میکند این است که این نظریاتی که امروزه نقل محافل علمی روانشناسی هستند بر چه مبنایی شکل گرفتهاند و چگونه با این جسارت به عنوان نسخههای منحصر به فرد برای حل مشکلات روانشناختی تجویز میشوند. مثلاً فروید که خود بنیانگذار ابر نظریهی روانکاوی است و عدهای از او به عنوان پدر علم روانشناسی یاد میکنند نظریاتی دارد که هیچ مبنای تجربی دقیقی پشت آن نیست و از وجود عناصری در وجود انسان مانند نیروانا، عقدهی ادیپ، لیبیدو و … خبر میدهد که هیچ کدام از نظر تجربی قابل بررسی، اثبات و ابطال نیست. در حالی که ذکر شد علم روانشناسی یک علم تجربی است و اگر بنا به فلسفهورزی در ارتباط با بعد غیر جسمانی و روانشناختی انسان باشد پیش از آن بسیاری از فلاسفهی مسلمان بدان پرداخته بودند. یا اینکه از منظر روششناسی امروزین غربیها همین روشی که فروید بر اساس آن نظریههای خود را ابراز کرد روشی کاملاً غیرعلمی و بیمبناست. زیرا اولاً او صرفاً بر روی انسانهای بیمار مطالعه کرده بود و با همین مطالعات خود، شخصیت همهی انسانها را تحلیل کرده است و دوم اینکه اگر تحلیل او از انسانهای مورد مطالعهاش درست هم بوده باشد مطالعهی او حتی به دیگر بیماران قابل تعمیم نیست؛ زیرا روش پژوهش او مطالعهی موردی[1] بوده است و با مطالعهی موردی صرفاً میتوان در ارتباط با همان مورد مطالعه شده اظهار و ابراز نظر کرد و نمیتوان در مورد دیگر بیماران همان گونه تحلیل انجام داد؛ چه برسد به آن که در مورد انسانهای سالم هم آن را کلیت بخشید.
تاریخچهی پرابهام روانشناسی
در مصاحبه با دکتر حمید رفیعیهنر استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفته شد روانشناسی یک علم پرانتقاد است و نقدهای بسیاری نسبت به این علم توسط خود غربیها وارد شده است. مثلاً استرنبرگ کتابی با عنوان تفکر انتقادی در روانشناسی دارد. فوروموتو از دیگر منتقدان علم روانشناسی است که میگوید در تاریخنگاری روانشناسی ابهامها و چراغهای خاموش بسیاری وجود دارد و دورههایی بر روانشناسی گذشته که اطلاعی نداریم چه بر سر این علم آمده در تاریخ هم نقل نشده است. از طرفی دایرمدار اصلی تاریخچهنویسی در علم روانشناسی آمریکاییها بودهاند و این نکتهای جالب توجه است؛ زیرا وقتی در میان کشورهای غربی به خوبی دقت شود میبینیم فرانسویها در زمینهی روانشناسی مرضی و انگلیسیها در زمینهی سنجش روانی تمرکز بیشتری داشتهاند؛ اما در این میان تاریخچهنویسی در اختیار آمریکاییها بوده است. اگر با دقت به چنین نکتهای توجه شود نکات مهمی به دست میآید. مثلاً ادرین سیلبه رک از دیگر منتقدان علم روانشناسی میگوید در کتابهای مختلف علم روانشناسی که بررسی کردهام به سه نکتهی مهم برخورد کردم: اول اینکه اندیشمندان روانشناسی آمریکایی باید مورد توجه قرار گیرند حتی اگر نظریهی قابل توجهی نداشته باشند؛ دوم اندیشمندان غیرغربی مورد توجه قرار نگیرند حتی اگر نظریهی قابل توجهی داشته باشند. سوم چیزی به اسم آسیا، آفریقا و اقیانوسیه نداریم.
از طرفی دیگر فردی به نام هرگنهان که برای دانشآموختگان روانشناسی نامی آشنا در حوزهی روانشناسی یادگیری است، کتابی مهم در حوزهی تاریخچهنویسی دارد که شاید کمتر بدان توجه شده است. در آن کتاب وقتی به پیاژه میرسد از او در حد نیم صفحه توضیح میآورد اما در مورد واتسون 15 صفحه توضیح میدهد. این در حالی است که خود او میگوید پیاژه یکی از پرنویسترین نویسندههای تاریخ روانشناسی بوده است. همچنین با نگاهی دقیقتر میبینیم پیاژه در سال 1919 اولین مقالهی خود را بیرون میدهد اما نام او در سال 1960 بر سر زبانها میافتد ولی واستون در سال 1920 از رسالهی دکتری خود دفاع میکند ولی نام او تا سال 1925 و نهایتاً 1930 در کتابها موجود است.
نکتهی جالب دیگر این است که وقتی به مطالعهی مکاتب فلسفی روانشناسی میپردازیم میبینیم در ابتدا همه چیز از یونان شروع میشود که گویا قبل از آن چیزی وجود نداشته است و پس از ارسطو که در قرن 4 قبل از میلاد میزیسته است یک پرش دو هزار ساله تا قرن 16 میلادی پیدا میشود؛ گویا اصلاً در این دو هزار سال که هزار سال آن فلسفه تحت قیمومیت اندیشمندان اسلامی بوده هیچ اتفاق خاصی رقم نخورده است. همین کافی است که تاریخچهی علم روانشناسی پر از ابهام و سؤال شود.
فرهنگی بودن روانشناسی
از دیگر نکات مهم در زمینهی علم روانشناسی که بدان توجه نمیشود این است که این علم یک علم فرهنگی است؛ یعنی متناسب و مبتنی بر زیستبوم فرهنگی آمریکایی طراحی شده است؛ اما در عین حال نسخههای جهانی از آن تجویز میشود. دکتر رفیعیهنر در بخشی دیگر از صحبتهای خود گفت که پدیدهی کالچرالیسم یا فرهنگی بودن از مسائلی است که جزء کاستیهای علم روانشناسی است. مطالعاتی که در انجمن روانشناسی آمریکا انجام شده نشان میدهد 68 درصد مطالعات آمریکایی، 28 درصد اروپایی و تنها 3 درصد از قارههای آسیا، آفریقا و اقیانوسیه بوده است. این در حالی است که جمعیت آمریکا 5 درصد جمعیت جهان است ولی نسخههای مطالعه شده بر روی آمریکاییها عوامل فرهنگی دیگر ملل را نادیده میگیرد.
عدم توجه به روانشناسی فرهنگی در ایران
از طرفی دیگر با وجود آن که گفته میشود روانشناسی یک علم فرهنگی است آن هم متناسب با فرهنگ آمریکا، عدهای از روانشناسان داخلی به این نکته توجه نمیکنند. در حالی که امروزه شاخهای جدید در روانشناسی به نام روانشناسی فرهنگی آن هم به همت روانشناسان شرق آسیا مطرح شده است که متأسفانه روانشناسان ایرانی در همان هم هیچ نقشی نداشتهاند. مثلاً دیده میشود مراجعانی که نزد برخی از روانشناسان در داخل کشور میروند رفتهرفته تعلقات و تقیدات دینی خود را از دست میدهند و یا اینکه در همان مراحل اولیه از رواندرمانی و دریافت مشاوره صرف نظر میکنند؛ زیرا روانشناس به شکلی مسئله و حل آن را برای آنان تبیین میکند که آنان ناخودآگاه تصور میکنند اگر بخواهند از این مشکل رهایی بایند لازم است دیگر به اعتقادات دینی و مذهبی خود پایبند نباشند. این در حالی است که روانشناس باید بتواند مشکل فرد را برطرف کند نه اینکه مشکلی بر مشکلات قبلی او با بیدین نمودن او بیفزاید و بر آسیبهای روحی روانی او دامن بزند.
نتیجهگیری
با توجه به نکاتی که گفته شد به نظر میرسد علم روانشناسی نیازمند بازنگری اساسی است و این امر میبایست در همان بدو ورود روانشناسی به کشور مطمح نظر اندیشمندان متعهد و متدین قرار میگرفت که این مهم محقق نشد و این به دلیل این بود که کارداری این علم در اختیار عدهای از اندیشمندان بیدغدغه و غربگرا بود که فرمان آن را به سمت و سوی درستی سوق ندادند و امروزه رسالت اصلی دانشآموختگان متعهد این رشته در کشور ایجاد تغییرات لازم در روانشناسی و بومیسازی آن متناسب با فرهنگ ایرانی اسلامی است.
[1] case study
با سلام و تشکر از مروری که در تاریخچه شکل گیری جریان جهت دار پدیدآیی علم روان شناسی داشتید
علیرغم عدم اجازه ورود همه نظریه پردازان و دانشمندان و متخصصان علم روان شناسی به جهت دهی به جریان فوق به جز افراد همراستا با جریان مذکور، یکی از نکات حاءز اهمیت تاکیده شده از سوی آنان وابسته به فرهنگ بودن این علم است در حالی که اثر گذاری این جریان در زمینه استفاده روان شناسان، حداقل در ایران به گونهایست که غالبا توجه عدهای قلیل از روان شناسان را به موضوع روان درمانگری و مشاوره مبتنی بر فرهنگ اسلامی ایرانیان را در پی داشته است.
به هر حال به نظر می رسد این نقد مطلع نوید بخشی در جهت نشر و توسعه روان شناسی اسلامی و بهره مندی دغدغه مندان جامعه روان شناسی از این علم در جهان باشد
ممنون از نقد درست شما
صحیح میفرمایید
در واقع ایران یک مثال نقض برای گزارهی «فرهنگی بودن علم روانشناسی» است
سلام و رحمت
انشاءالله