فرهنگ و مشارکت سیاسییادداشتها

چگونه لذت طلبان برانداز می‌شوند/ تأملی در تأثیرات فرهنگی اغتشاشات ضد حجاب

بهانه برای دشمن شکل می‌گیرد تا روی احساسات مردم سوار شده و پس از کشاندن عده‌ای معترض به خیابان، هسته‌های آشوبگر را وارد جمعیت کند و کشته سازی کند و این دور را ادامه دهد تا در نهایت منجر به براندازی نظام شود. اگر هم براندازی اتفاق نیافتد اما می‌توان از این حادثه به عنوان ابزار فشار از پایین برای امتیازگیری از نظام در عرصه داخلی یا بین المللی و عقب نشینی آن استفاده کرد. البته نظام ریشه دارتر است، چون مردم واقعی به میدان می‌آیند و صف خود را از اغتشاشگران جدا می‌کنند و نیروهای امنیتی و انتظامی غائله را به اصطلاح جمع می‌کنند و نظام نیز به پشتوانه حضور مردم مقاومت خود را ادامه می‌دهد.

این می‌شود روایت رسمی فتنه‌های سالهای اخیر و دشمنان هم احمق‌هایی هستند که تلاش‌هایشان گرچه برای ما زحمت ایجاد می‌کند اما در نهایت آبروی خوشان را می‌برند. اما آیا همه داستان همین است؟ به نظر می‌رسد این روایت‌ها نه تنها همه داستان نیست، بلکه حتی مهم ترین بخش داستان هم نیست. داستان از خیلی قبل تر شروع شده است و اتفاقاً جمع شدن اغتشاشات و مقاومت سیاسی دربرابر زیاده‌خواهی‌ها، گرچه لازم است اما داستان را تمام نمی‌کند. مثل فیلم‌های سینمایی دنیای مارول که تازه بعد از تیتراژ پایانی است که می‌فهمی، این داستان ادامه دارد…

حقیقت این است که کنشگران کف خیابانی و حتی مجازی در این قبیل حوادث، بیش از آنکه ابزار رسیدن به اهداف سیاسی کوتاه مدت دشمنان باشند، خود آن‌ها عین هدف هستند یعنی این قبیل حوادث ابزاری برای ایجاد تغییر فرهنگی در این اهداف انسانی برای چشم‌اندازی بلند مدت به حساب می‌آیند.

در سیاستگذاری فرهنگی، چگونگی تعریف و دسته‌بندی مخاطب یا جامعه هدف امر بسیار مهمی است، یکی از تلاش‌های  علمی انجام شده سه گانه، لذت، هویت، مقاومت است. سوژه لذت، کسی است که اغلب با جنبه‌های  سرخوشانه زندگی سروکار دارد و می‌توان آن‌ را با سوژه بی اعتنا در فضای فرهنگ سیاسی نیز معاوضه کرد، چرا که اساساً نسبت به بارگذاری معنای سیاسی له یا علیه عناصر مسلط در فرهنگ بی توجه است. سوژه هویت، در پی معنا دادن به زندگی خود از خلال مصرف و سبک زندگی است، به عبارت دیگر این سوژه به دنبال ارائه نفسیر جدیدی به زندگی و خود است و البته این نوع کردار روزمره ضرورتاً معطوف به نقد یا مقاومت علیه ایدئولوژی مسلط نیست. اما سوژه مقاومت حول مد؛ پوشش و موسیقی یا هر عنصر فرهنگی دیگری می‌خواهد به نوعی، سیاست‌های رسمی را به چالش بکشد، به عبارت دیگر سوژه مقاومت در سیاست متعارف غالباً سوژه آگاه سیاسی است که در متن زندگی روزمره به کنش سیاسی دست می‌زند.[i]

در واقعیت، هرکدام از افراد جامعه با نسبت‌های  متفاوتی می‌توانند بهره‌ای از سوژه‌های  فوق را داشته باشند، ولی تا زمانی که در اکثریت افراد یک جریان غلبه با سوژه لذت و یا حتی هویت باشد، شکاف‌های فرهنگی، گرچه بخشی از نیروی اجتماعی را هدر می‌دهند اما منجر به اختلال در نظام کلان جامعه نخواهند شد. پس راهبرد اساسی نیروهای سیاسی معارض –چه خارجی و چه داخلی- این است که با طراحی عملیات‌های مختلف، رفته‌رفته از دایره تعلق به سوژه لذت کاسته شده و به دایره تعلق به سوژه هویت و در نهایت به سوژه مقاومت اضافه شود.

به زبان ساده‌تر و خلاصه وار، بیایید پیاده شدن این فرآیند را در مسئله حجاب بررسی کنیم. انباشتی چند ساله از تهاجم‌ فرهنگی هدفمند در کنار تبعات طبیعی پیامدهای فرهنگی-اجتماعی سیاست‌های توسعه در کشور و انفعال نیروهای فرهنگ خودی، باعث شد که جمع قابل توجهی از افراد جامعه در عین تعلق به نظام جمهوری اسلامی و ارزش‌های  دینی، اما بدحجابی را به عنوان پوشش خود انتخاب کنند، چرا که، احساس بهتری دارند یا به عبارت دیگر این پوشش برای آن‌ها منجر به ادراک ملائم با نفس یا همان لذت می‌شود. اما رفته رفته اتفاقاتی مثل سوءاستفاده از این شکاف فرهنگی برای یارگیری سیاسی و کشاندن مسئله حجاب به نزاع‌های انتخاباتی از یک سو و کژکارکردهای برخورد الزامی و انتظامی با این مسئله از سوی دیگر، سبب شد که افراد بدحجاب از سوژه لذت به سمت سوژه هویت حرکت کنند. با قوت گرفتن سوژه هویت حالا طراحی جنبش‌هایی برای تسریع این فرآیند و حرکت دادن آن به سمت مرحله بعد یعنی تبدیل شدن به سوژه مقاومت قابل پیگیری بود. لذا برای مثال کمپین‌هایی مثل کمپین «آزادی‌های یواشکی»، یا «چهارشنبه‌های  سفید» شکل‌می گیرد، تا رفته رفته پوشش افراد بد حجاب برای خودشان و برای جامعه، نه به عنوان یک کنش لذت‌طلبانه، بلکه به عنوان یک کنش هویت‌طلبانه معرفی شود. در ادامه نیز کمپین‌هایی مثل «دوربین ما اسلحه ما» کاملاً فرآیند تبدیل شدن بدحجاب به یک کنشگر عرصه مقاومت در برابر سلطه ارزش‌های حاکمیت را تسریع می‌کند. در نهایت تکرار این اعمال هویت‌طلبانه و مقاومت‌گونه، در عرصه‌های  مختلف زیست روزمره انسان به صورت نرم، فشار روانی لازم برای تبدیل شدن به کنشگری سخت در کف خیابان را فراهم می‌کند. پس داستان از خیلی وقت پیش آغاز شده است.

حال یکی از کارکردهای حوادث پیش‌آمده حول غائله مهسا امینی این است که به عنوان یک کاتالیزگر، فرآیند تبدیل افراد متأثر از شکاف فرهنگی موجود در جامعه پیرامون مسئله حجاب را از سوژه لذت به سوژه هویت و در نهایت سوژه مقاومت تسریع و تشدید کند. جوانان و نوجوانانی که در این ایام، تجربه زیست معترضانه خشونت بار در کف خیابان‌ها یا همراهی و همدلی با آن در فضای مجازی را داشته باشند و این تجربه، به عنوان یکی از مولفه‌های  هویتی در شاکله وجودیشان نقش بندد، دیگر به این راحتی مخاطب تغییر فرهنگی مورد نظر حاکمیت قرار نخواهند گرفت. این‌ها معلمان و هنرمندان و نخبگان و کارگران و مدیران فردای این جامعه هستند که شکاف‌ها را عمیق‌تر و همبستگی فرهنگی را سخت‌تر خواهند کرد. این‌ها اگر تا دیروز برای لذت شخصی بدحجاب بودند، از امروز بدحجابی را به عنوان یک کنش آگاهانه سیاسی در اعتراض به انواع و اقسام ناکارآمدی‌های اجتماعی معنا می‌کنند، معنایی عمیق تر که تغییر آن به مراتب سخت تر از قبل است. پس این داستان ادامه دارد…

 

  1. ر.ک: کاظمی، عباس؛ حاج حسینی، محبوبه. مطالعات فرهنگی دانشگاهی در ایران. تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1395
مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا