تقابل دو جبهه در وادی «مهندسی نامرئی سوژه»
توانایی شکلدهی نامحسوس و مهندسی نامرئی سوژهها در سپهر اجتماعی از سوی یک نظام رسانهای، به میزان هوشمندی، پیچیدگی و لایهای بودن سازمان پیامها در آن نظام رسانهای بستگی دارد. «مهندسی نامرئی» یا «شکلدهی نامحسوس» به این معناست که ذهنیت، تلقی، زیباییشناسی و دیدگاه سوژه، از سوی یک قدرت قاهره جهتدهی و شکلدهی شود بدون اینکه خود سوژه احساس کند قدرتی ذهنش را شکلدهی و جهتدهی میکند.
اندیشکده رهیافت؛ توانایی شکلدهی نامحسوس و مهندسی نامرئی سوژهها در سپهر اجتماعی از سوی یک نظام رسانهای، به میزان هوشمندی، پیچیدگی و لایهای بودن سازمان پیامها در آن نظام رسانهای بستگی دارد. «مهندسی نامرئی» یا «شکلدهی نامحسوس» به این معناست که ذهنیت، تلقی، زیباییشناسی و دیدگاه سوژه، از سوی یک قدرت قاهره جهتدهی و شکلدهی شود بدون اینکه خود سوژه احساس کند قدرتی ذهنش را شکلدهی و جهتدهی میکند. در فرآیند مهندسی نامرئی، سوژه نه تنها حس محدودیت یا انفعال یا قرار داشتن زیر چتر کنترل یک قدرت خارجی را ندارد، بلکه عمیقاً احساس میکند «آزاد» و «فعال» است. هر چه نظام رسانهای ساختارمحورتر، هوشمندانهتر، اقناعیتر، پیچیدهتر و لایهایتر عمل کند، شکلدهی نامحسوس افکار عمومی همراه با رضایت و احساس آزادی سوژهها سهم بیشتری در کنترل نظام اجتماعی خواهد داشت؛ و هر چه نظام رسانهای عاملیتمحورتر، بسیطتر، غیر اقناعیتر، تکلایهایتر و مستقیمتر عمل کند، عنصر شکلدهی نامحسوس افکار عمومی سهم کمتری در این کنترل خواهد داشت.
همین ابتدا لازم است هدف اصلی فرآیند شکلدهی نامحسوس سوژه را برای خودمان روشن کنیم. هدف از این شکلدهی چیست؟ احتمالاً هدف، کنترل گرایشها و رفتارهای شهروندان در چهارچوب خطوط قرمز فرهنگی، تثبیت نظم رفتاری و اخلاقی در راستای تکریم شؤون اجتماعی و اعتلای معنوی شهروندان در مسیر مفاهیم مقبول حاکمیت است.
نهاد رسانه یا همان نظام رسانهای که در فرضیات این یادداشت، نیروی عامل در مسئلهی شکلدهی نامحسوس سوژه محسوب میشود، چه تعریفی دارد و چه دایرهای را در بر میگیرد؟ مثلاً در کشور ایران، نظام رسانهای چه مصادیق و نهادها یا سازمانها و یا کنشهای سازمانی را میتواند در بر بگیرد؟ آیا فقط صدا و سیما و رسانه ملی یک کشور نظام رسانهای آن را تشکیل میدهد یا باید نظام رسانهای را فراتر از صدا و سیمای ملی بدانیم؟ طبق فرضیات این یادداشت قطعاً گزینه دوم صحیح است. از سوی دیگر، نظام رسانهای با منافع سیاسی حاکمیت، وضع اقتصادی کشور و اوضاع معیشتی مردم روابط کارکردی و تنگاتنگی دارد.
در روشنتر کردن دایرهی نظام رسانهای، باید گفت هر کنشی از سوی هر سازمانی که اگر محقق شود، قشر یا طبقهای از شهروندان را مورد تأثیر قرار دهد و در افکار عمومی قضاوتی راجعبه آن صورت گیرد، یک پیام رسانهای است و نقش مهمی در نظام رسانهای ایفا میکند. بنابراین پیام رسانهای فقط فیلم یا سریال یا اخبار یا میزگرد تلویزیونی نیست. گشت ارشاد هم یک پیام بسیار مهم رسانهای با جایگاهی مهم در نظام رسانه و با تبعاتی غیر قابل انکار در ذهنیت و قضاوت شهروندان است؛ فداکاری یک پلیس برای حفظ جان یک کودک هم پیامی در نظام رسانهایست. ایست بازرسی پایگاه بسیج یا اردوی جهادی عدهای طلبه برای کمک به محرومان هم یک کنش رسانهای و حاوی پیامهای نقشآفرین در نظام رسانهای است. حتی عملکرد دولت در حوزه مسکن و وضعیت بازار مسکن هم یک پیام مهم در نظام رسانهای محسوب میشود.
در این میان، باید این نکته را هم توضیح دهم که «شکلدهی نامحسوس سوژه» لزوماً با تولید گفتمان یا گفتمانسازی همبستگی مثبت ندارد. به عبارت دیگر مهندسی نامرئی، نیاز به یک ساختار هوشمندانه و تکنیکمند رسانهای دارد و فراتر از مفاهیمی همچون گفتمانسازی است.
شرایط خاصی که نظام رسانهای جمهوری اسلامی با آن روبهروست و باعث متمایز شدن این نظام رسانهای از دیگر نظامها میشود و کارکرد آن را حساستر و خطیرتر میکند، شرایط کارزار رسانهای با رسانههای بلوک غرب است. این کارزار و تقابل در برخی موضوعات مانند حجاب، جدیتر و عمیقتر هم میشود.
در شرایط کارزار رسانهای، شکلدهی نامحسوس سوژه ضرورت مضاعفی پیدا میکند. خصوصاً وقتی این شکلدهی در نظام رسانهای رقیب یعنی بلوک غرب، به ماهرانهترین شکل در جریان است. خصوصاً وقتی این کارزار، در مسئلهای مانند «حجاب و عفاف» در حال رخ دادن است. مسئلهای که کلاس فرهنگ بینالمللی هرگز آن را برنمیتابد و تمام نظام رسانهای بلوک غرب و شرق دقیقاً در جهت ضد تحقق آن عمل میکنند. از این جهت کارزار رسانهای در مسئله «حجاب و عفاف» بین جمهوری اسلامی و بلوک غرب، یک کارزار عمیق، جدی و حساس است و با مؤلفههایی که ذکر شد، ضرورت و اهمیت شکلدهی ظریف و نامحسوس سوژه در این مسئله هزار چندان میشود. در مسائل فرهنگی دیگری مثل «اتحاد شیعه و سنی» و «تقریب مذاهب» کارزار رسانهای بین جمهوری اسلامی و بلوک غرب آنچنان عمیق و سخت و دشوار نیست. چرا که تقریب مذاهب با کلاس فرهنگ بینالمللی همخوانی و همسویی دارد و «صلح و دوستی بین اقوام و قومیتها» مسئلهای است که اغلب نظامهای رسانهای جهان در جهت تحقق آن عمل میکنند. اما قضیهی «حجاب و عفاف» کاملاً برعکس است. ترویج حجاب و عفاف یعنی حرکت در خلاف جهت یک ابَر رودخانهی خروشان و سیلآسا. یعنی سعی در حفظ جزیرهای میان مرداب گستردهی برهنگی و دریای فرهنگ غیرعفیفانه که تمام جهان را در بر گرفته. بنابراین در امر ترویج حجاب و عفاف و جلوگیری از بیحجابی، نظام رسانهای جمهوری اسلامی با همان گستردگیای که تعریف شد باید هوشمندانهتر و ظریفتر از نظامهای رسانهای بلوک غرب عمل کند و «شکلدهی نامحسوس سوژه» را در اولویت اول سازماندهی رسانهای خود قرار دهد. در حالی که ظاهراً توجه به هوشمندی و مهندسی نامرئی تقریباً جایگاهی در نظام رسانهای ما ندارد. وقتی نظام رسانهای ما به پیامهای فاجعهآمیز «گشت ارشاد» در مهندسی افکار عمومی توجه نمیکند، وقتی علیرغم بازنمایی و انتشار مکرر فیلمهای جریحهدار کنندهی افکار عمومی از بگیر و ببندهای پلیسی گشت ارشاد، باز اجازهی ادامهی فعالیت به این عنصر تخریبکنندهی تصویر حجاب و عفاف در اذهان عمومی میدهد، وقتی با وجود بازنمایی بحرانزده از مسائل دارای اولویت مثل وضعیت مسکن و معیشت مردم، حساسیت رسانهای روی مسئله حجاب و عفاف ایجاد میکند، اینها یعنی نظام رسانهای ایران با «شکلدهی نامحسوس سوژه» و «ساختار هوشمندانهی پیامها» هزاران فرسنگ فاصله دارد. بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی، ظاهراً درکی از این مسئله ندارند که عضوی از نظام رسانهای هستند و جنبهی رسانهای تصمیمات و اقدامات آنها میتواند بسیار قوی و تعیینکننده باشد و میتواند با شدتِ چند میلیون برابرِ آنچه واقعاً رخ داده در قاب رسانهها بازنمایی شود. خصوصاً مسئولین ستاد امر به معروف در مسئله گشت ارشاد، این عدم درکشان را به وضوح به نمایش گذاشتند. نظام رسانهای ما در کارزار رسانهای در حوزه حجاب و عفاف مثل یک طفل نوپا عمل کرده و قدرت اقناعیاش در تقابل با رسانههای بلوک غرب بسیار غیرهوشمندانهتر، بسیطتر و ناپختهتر بوده است. در حوزه ساخت آثار تلویزیونی همچون سریال و فیلم هم غالباً سریالهایی که به صورت بخشنامهای در جهت ترویج حجاب و عفاف ساخته میشوند، شعاری و تکلایهای هستند و قدرت اقناع کردن ذهن پیچیدهی جوان امروزی را ندارند.
در مسئله حجاب و عفاف، ضروری است مسئولانی که جایگاههای مرتبط با ویترین جامعه همچون ستاد امر به معروف را اشغال میکنند، از میان کسانی انتخاب شوند که درک عمیق و هوشمندانه از نظام رسانه داشته باشند. حداقل باید این درک اولیه را داشته باشند که در ازای هر یک واحد کار پلیسی و جبری که انجام میشود باید میلیونها واحد کار اقناعی، خدماتی و بازنماییکنندهی همدلی و دلسوزی انجام پذیرد. در ازای هر یک واحد پیام «پدرانه» و «از بالا به پایین» باید میلیونها واحد پیام «دوستانه»، «همدلانه» و «از پایین به بالا» منتشر شود. به طور مثال، در قضیهی گشت ارشاد، باید به ازای هر یک بار برخورد جبری با شهروندان، میلیونها بار گفتگوهای اقناعی و طنزآمیز و جذاب، تریبونهای آزاد، تصاویر و دادههای تفصیلی از مثلاً وضعیت مطلوب حوزه مسکن و معیشت شهروندان، جذابیتهای زندگی یک زن محجبه، تصاویر تفصیلی و بدون سانسور از مکانی که در بگیر و ببندهای گشت ارشاد، سوژهی بازداشتشده را برای توجیه اخلاقی به آنجا منتقل میکنند و بسیاری متریالهای رسانهای دیگر در قالبهای جذاب و همدلانه منتشر شود. البته اینها اموری ابتدایی هستند و شکلدهی نامحسوس سوژه کاری فراتر از این حرفهاست که شرح و تفصیل مبانی، ابعاد و ساز و کار آن در این یادداشت کوتاه نمیگنجد.
در نهایت باید گفت در کارزار رسانهای، خصوصاً در مسائل حساس و مستعد برای جریحهدار کردن افکار عمومی و مورد اختلاف با رقبای قدرتمند رسانهای مثل مسئله حجاب، باید میلیونها بار همدلانه و دوستانه اقناع و مدارا کرد و فقط یک بار قاهرانه و جبّارگونه اقدام نمود. حتی این یک بار را هم باید با احتیاط و تردید انجام داد. تا بلکه بتوانیم در کارزار رسانهای به پیروزی نزدیک شویم.