جمهوری خلق چین و سودای ابرقدرتی در نظام بینالملل
آلیس لایمن میلر (استاد رشته امور امنیت ملی در مرکز کارشناسی ارشد نیروی دریایی آمریکا) ابرقدرت را کشوری توصیف میکند که دارای توانایی لازم برای اثرگذاری در هر نقطه از جهان باشد؛ حتی در برخی مواقع این تواناییها را برای استفاده در چندین منطقه از جهان بهطور همزمان داشته باشد و قادر به ایجاد یک هژمونی در جهان باشد.
اَبَرقدرت به کشوری گفته میشود که دارای موقعیتی ممتاز در روابط بینالملل باشد و توانایی اثرگذاری در طرحها و رخدادها را در مقیاس جهانی داشته باشد. بهطور سنتی ابرقدرت مرحله بالاتر از قدرت بزرگ محسوب میشود. آلیس لایمن میلر (استاد رشته امور امنیت ملی در مرکز کارشناسی ارشد نیروی دریایی آمریکا) ابرقدرت را کشوری توصیف میکند که دارای توانایی لازم برای اثرگذاری در هر نقطه از جهان باشد؛ حتی در برخی مواقع این تواناییها را برای استفاده در چندین منطقه از جهان بهطور همزمان داشته باشد و قادر به ایجاد یک هژمونی در جهان باشد.
به عنوان نمونه آمریکا را میتوان به عنوان یک ابرقدرت بعد از فروپاشی شوروی محسوب کرد؛ چرا که در عرصههای مختلف نسبت به سایر کشورها برتری داشته و در مناسبات مختلف بینالمللی مؤثر واقع شده است. البته باید توجه کرد که با گذشت زمان و ظهور قدرتهای بزرگ منطقهای و بینالمللی، ابرقدرتی آمریکا به چالش کشیده شده است و ساختار نظام بینالملل نیز به سمت تحولاتی بزرگ در حال حرکت است. در این میان کشورهایی نظیر روسیه و چین رقبای جدی آمریکا محسوب میشوند.
چین کشوری پرجمعیت و قدرتی بزرگ در عرصه بینالمللی به حساب میآید که در سالهای اخیر عرصههای مختلف بینالمللی و مخصوصاً اقتصادی را تحت تأثیر جدی قرار داده است. نکته مهم در این زمینه عدم اکتفای چین به بازیگریِ اقتصادی و تلاش این کشور برای تأثیرگذاری بر معادلات سیاسی بینالمللی است. این تلاش در مسیر رسیدن به مواجهههای فعال در قبال رویدادهای سیاسی جهان بوده و واکنشی و انفعالی محسوب نمیشود. البته در تحلیل این موضوع نباید افراط کرد و باید گفت که این کشور تا رسیدن به کمال مطلوب در این زمینه فاصله دارد.
مثال مهمی که در این زمینه وجود دارد، ورود چین به عنوان میانجی در روابط ایران با عربستان است. این موضوع با کمرنگ شدن نقش آمریکا در منطقه جنوب غرب آسیا همراه بوده است. در این ورود دو نکته مهم و اساسی وجود دارد. نکته نخست به حوزه سیاست به عنوان عرصهای بازمیگردد که چین تصمیم گرفته در آن نقشآفرینی کند. البته تا قبل از این نیز چین نقشآفرینی سیاسی داشته است؛ اما کیفیت نقشآفرینی از جهت گستره آن متفاوت بوده است. نکته دوم نیز به رویکرد فعالانه چین در این زمینه بازمیگردد که باعث میشود از حالتی واکنشی به حالت کنشی روی آورده و فعالانه در منطقه جنوب غرب آسیا عمل کند.
به نظر میرسد با توجه به همین نوع نقشآفرینیها، چین در پی تبدیل شدن به ابرقدرت در نظام بینالملل باشد تا بتواند در تمامی رویدادها و وقایع بینالمللی نقشی جدی ایفا کرده و مؤثر واقع شود. در تحلیل این موضوع لازم است جانب احتیاط رعایت شده و بدون وقوع چنین امری حکم به ابرقدرتی چین نشود؛ چرا که در حال حاضر موانعی جدی برای تبدیل چین به ابرقدرتی وجود دارد که در کنار تمامی ظرفیتهای این کشور برای ابرقدرت شدن باید مورد توجه قرار گیرد. این موانع را میتوان در دو دسته داخلی و منطقهای طبقهبندی کرد.
موانع داخلی
مقصود از موانع داخلی مجموعه مشکلاتی است که جامعه داخلی چین به آن دچار بوده و بر پرستیژ بینالمللی این کشور تأثیر میگذارد. در این زمینه میتوان به موضوعاتی نظیر فقر گسترده، نقض حقوق بشر، ساختار بسته سیاسی ملهم از نظام کمونیستی، اجرای ضعیف دموکراسی، مشکلات ناشی از آلودگی محیط زیست و فساد اداری اشاره کرد. یکی از نکات مهم در این زمینه بحران مشروعیت و عدم توسعه سیاسی چین است.
توسعه سیاسی در چین همپای توسعه اقتصادی پیش نرفته است و بر همین اساس نیز ساختار سیاسی مبتنی بر انحصار قدرت در حزب کمونیست متمرکز است. در این زمینه حزب کمونیست بر بسیاری از شؤون زندگی مردم نظیر مواد درسی مدارس، برنامههای تلویزیون، مسکن، اشتغال و حتی تعداد فرزند مسلط بوده و اجازه مشارکت واقعی مردم و برقراری دموکراسی را نمیدهد. بر همین اساس نیز در چین اپوزیسیون واقعی وجود نداشته و به دلیل تکحزب بودن آن عملاً تنوع حزبی نیز دیده نمیشود (سازمند و نریمانی، 1393: 13).
موانع منطقهای
ریشه چالشهای چین در منطقه شرق آسیا به مسائلی همچون منازعات ارضی با کشورهای مختلف همسایه، مسائل تاریخی، قومی و مذهبی، رقابتهای درونمنطقهای و حضور قدرتهای بزرگ خارج از منطقه بازمیگردد. مهمترین چالشهای چین را میتوان در بحران تایوان، بحران شبه جزیره کره و اختلافات ارضی و مرزی با کشورهای ژاپن، فیلیپین و ویتنام، مداخله گسترده آمریکا و تنشهای ایجادشده بر اثر این مداخله عنوان کرد (سازمند و نریمانی، 1393: 17 و 18).
در میان این چالشها با توجه به افزایش قدرت چین در نظام بینالملل باید به مداخله گسترده آمریکا در منطقه شرق و جنوب شرق آسیا اشاره کرد. از جمله آخرین اقدامات آمریکا در این زمینه سفر نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان این کشور به تایوان در سال 2022 میلادی بود. نانسی پلوسی عالیرتبهترین مقام آمریکایی است که طی ۲۵ سال گذشته به تایوان سفر کرده است. تلویزیون دولتی چین در آستانه ورود نانسی پلوسی به تایوان گزارش داده بود که جنگندههای این کشور در حال «عبور از تنگه تایوان» هستند. پکن همچنین دقایقی پس از ورود رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان اعلام کرد که با «اقدامات نظامی هدفمند» به این سفر واکنش نشان خواهد داد.
چین از تایوان به عنوان بخشی از خاک خود یاد میکند که در صورت لزوم با استفاده از «زور» باید به چین ملحق شود. پکن بازدید مقامات کشورهای خارجی از تایوان را نشانه به رسمیت شناختن دولت حاکم بر این جزیره میداند. در مقابل، دولت تایوان سفر نانسی پلوسی را نشانه حمایت «تزلزلناپذیر» آمریکا از این جزیره دانسته بود. روسیه نیز در واکنش به احتمال سفر نانسی پلوسی به تایوان چنین اقدامی را «تحریک محض» خوانده بود. مسکو علاوه بر این، بر «همبستگی کامل» روسیه با چین تأکید کرد (سایت یورو نیوز به نشانی parsi.euronews.com).
جمعبندی
چین را میتوان به عنوان کشوری قدرتمند در نظام بینالملل محسوب نمود که در مسیر افزایش قدرت خود و حرکت به سوی ابرقدرتی گام برمیدارد. این موضوع تنها به قدرت اقتصادی این کشور بازنمیگردد و سعی این کشور در افزایش قدرتمندی در معادلات سیاسی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. البته در این تحلیل نباید راه افراط پیمود و لازم است موانع داخلی و منطقهای در مسیر دستیابی چین به ابرقدرتی را نیز در نظر گرفت. در میان این موانع ضعف در توسعه سیاسی و دخالت آمریکا در منطقه جنوب شرقی آسیا را میتوان به عنوان دو مانع مهم عنوان کرد.
منابع
- سازمند، بهاره، نریمانی، گلناز. (1393)، «چین؛ ابرقدرت شدن و چالشهای آن»، فصلنامه مطالعات سیاسی، سال هفتم، شماره 25، تابستان 1393، صص 27-1.
- سایت یورونیوز به نشانی euronews.com، تاریخ آخرین مشاهده: 23/2/1402.
هسته تعاملات فرامنطقهای اندیشکده