دوستی با جنس مخالف: عشقساز یا عشقسوز
رابطه میان انسانها از مسلمترین پدیدههای زندگی اجتماعی است. بدیهی است وقتی سخن از ارتباط انسانها با یکدیگر به میان میآید ارتباط میان زن و مرد نیز مطرح میشود. اما نکتهی قابل توجه این است که ملزومات این رابطه چیست و چه میشود که عدهای از پس این روابط دچار آسیبهای جبرانناپذیری در زندگی خود میشوند؟ در این بحث کوتاه قرار است پدیدهی دوستی با جنس مخالف مورد بررسی قرار گیرد.
مقدمه
رابطه میان انسانها از مسلمترین پدیدههای زندگی اجتماعی است. بدیهی است وقتی سخن از ارتباط انسانها با یکدیگر به میان میآید ارتباط میان زن و مرد نیز مطرح میشود. اما نکتهی قابل توجه این است که ملزومات این رابطه چیست و چه میشود که عدهای از پس این روابط دچار آسیبهای جبرانناپذیری در زندگی خود میشوند؟ در این بحث کوتاه قرار است پدیدهی دوستی با جنس مخالف مورد بررسی قرار گیرد.
دوستی؛ درآمدی بر عشقورزی
امروزه با گسترش اجتماعات انسانی و پدید آمدن فضای مجازی مرزهای ارتباط میان زن و مرد برداشته شده است و همین امر موجب بروز شکل جدیدی از ارتباطات شده که بارزترین آن ارتباط دوستی است. البته در دهههای گذشته نیز در حد و اندازهای محدودتر رابطه دوستی دختر و پسر وجود داشت و حتی در ادوار گذشتهی تاریخی نیز چنین مسئلهای وجود داشته است که قرآن کریم در سورهی نساء آیهی 25 و سورهی مائده آیه 5 نیز به شکلی به آن اشاره میکند[1].
نکتهای که وجود دارد این است که انسانها ماهیتاً نیازمند محبت هستند. نیاز به محبت به تعبیر آبراهام مزلو روانشناس انسانگرای آمریکایی یعنی اینکه هم دوست بدارد و هم دوست داشته شود. رابطهی دوستی زمینهای فراهم میکند که افراد بتوانند در سریعترین زمان ممکن به این نیاز خود پاسخ دهند بدون آنکه مراحل بعضاً پر پیچ و خم ازدواج را برای انتخاب یک همنشین از جنس مخالف طی کنند. همچنین میتوانند در هر زمانی که مایل به ادامه رابطه نبودند آن را رها کنند و با فرد دیگری وارد رابطه شوند. اما نکتهای که وجود دارد این است که آیا این امر به همین سهولت که بیان شد اتفاق میافتد؟
عدم ضمانت بر ثبات و عمق روابط دوستی
مهمترین مؤلفهای که میتواند رابطهی محبتآمیز را تأمینکننده و راضیکننده قرار دهد این است که یک رابطه بتواند ثبات پیدا کند تا هر دو طرف فرصت عشقورزی به یکدیگر را بیابند و کام یکدیگر را از مهرورزی به هم سیراب نمایند. این ثبات و تداوم، رابطه عاشقانه طرفین را جذابتر و عمیقتر میکند. هر چه عشق و علاقهی دو نفر نسبت به هم عمیقتر شود از ابعاد جسمانی خود خارج میشود و جنبههای انسانی به خود میگیرد و افراد تا زمان پیری و مرگ و به رغم اینکه هیچ جاذبهی جسمانی و جنسی در طرف مقابل وجود ندارد حاضرند جان خود را برای شریک زندگی خود فدا کنند. اما این در حالی است که روابط دوستی اساساً چنین ظرفیتی ندارند؛ زیرا از آن جایی که افراد تعهدی بر ماندن ندارند در اولین ناملایمتهای رابطه میخواهند و میتوانند خود را از این روابط خلاص کنند. از طرفی دیگر روابط دوستی ظرفیت بروز فضایل انسانی و کمالاتی را که در رابطهی ازدواج به دست میآید ندارند؛ زیرا مبنای شکلگیری رابطه بر دسترسپذیری و اطفای عواطف کمالنایافته و ناپخته است که همین امر موجب میشود اولاً بهترین فرد برای مؤانست انتخاب نشود و از طرفی دیگر در رابطهی طرفینی امکان بروز فضایل معنوی و الهی وجود ندارد و اگر هم بروز یابد موقتی است و صرفاً برای حفظ دوستی با طرف مقابل ایجاد میشود و با به هم خوردن دوستی آنها هم از بین میرود که همین نشاندهندهی کاذب بودن آن حالات است. مثلاً دختری که میگوید از زمانی که با این پسر دوست شدهام دیگر نمازهایم را میخوانم یا حجابم را بیشتر رعایت میکنم؛ اما مشاهده شده با به هم خوردن رابطه و طبعاً ایجاد انزجار از آن پسر، نسبت به رفتاری که آن پسر را به یاد او میآورد (مثلاً همین نماز) در دختر انزجار ایجاد میشود؛ به همین خاطر آن کار را قطع نظر از صحت یا اشتباهش بعد از اتمام رابطه رها میکند.
عدم درک متقابل طرفین از وظایف و حقوق
یکی از ملزومات یک رابطهی خوب میان دو انسان این است که هر دو طرف بدانند چه وظیفهای در قبال طرف مقابل دارند و طرف مقابل نیز حقوقی را در مورد ایشان باید مراعات نماید. در روابط عاطفی میان دختر و پسر این مشکل وجود دارد که هیچ کدام دقیقاً نمیدانند طرف مقابل چه انتظاری دارد و اگر هم بدانند ضرورتی نمیبینند که اجرا کنند؛ به خصوص تا زمانی که میدانند نیازهای خود را توانستهاند از رابطه به دست آورند. مثلاً پسری که میداند رابطهی جنسی از دختر را میتواند بدون ازدواج هم به دست آورد ضرورتی نمیبیند در عین حال نسبت به آن دختر متعهد باشد و برخی تعهدات مالی را نسبت به آن فرد انجام دهد.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه که گفته شد دو مؤلفهی بنیادین در روابط عاطفی غیرازدواجی وجود دارد که آن را ناایمن و عشقزدا میکند؛ اول از همه عدم ثبات و عمق روابط و دوم عدم درک متقابل طرفین از وظایف و حقوق هم میباشد؛ بنابراین با توجه به این دو مطلب ذکر شده روابط دوستی نمیتوانند عشق میان دو زن و مرد را تحکیم و تعمیق کنند و اگر چنانچه حتی این روابط به ازدواج هم ختم شود در بسیاری از موارد حرارت رابطهی پیش از ازدواج به سردی در روابط پس از ازدواج میگراید.
هسته خانواده اندیشکده