فرهنگ و مشارکت سیاسی چیست؟
فرهنگ سیاسی را میتوان مجموعهای از نگرشها، اعتقادات و حتی احساساتی دانست که به روند سیاسی نظم و معنا میدهد و اصول و قواعد تعیینکننده حاکم بر رفتار و نظام سیاسی را مشخص میکند. به دیگر معنا نگرشها، اعتقادات و باورها و احساسات و عواطف انسان را میتوان سه مؤلفه اصلی فرهنگ سیاسی دانست. موضوع این مؤلفهها ناظر به همان پسوند سیاسی است که بعد از فرهنگ قرار گرفته است. به این معنا که این سه مؤلفه زمانی ناظر به فرهنگ سیاسی هستند که در رابطه با روند سیاسی باشند و اصول و بایستههای حاکم بر رفتار و نظام سیاسی را پوشش دهند.
تعریف فرهنگ سیاسی
فرهنگ سیاسی را میتوان مجموعهای از نگرشها، اعتقادات و حتی احساساتی دانست که به روند سیاسی نظم و معنا میدهد و اصول و قواعد تعیینکننده حاکم بر رفتار و نظام سیاسی را مشخص میکند. به دیگر معنا نگرشها، اعتقادات و باورها و احساسات و عواطف انسان را میتوان سه مؤلفه اصلی فرهنگ سیاسی دانست. موضوع این مؤلفهها ناظر به همان پسوند سیاسی است که بعد از فرهنگ قرار گرفته است. به این معنا که این سه مؤلفه زمانی ناظر به فرهنگ سیاسی هستند که در رابطه با روند سیاسی باشند و اصول و بایستههای حاکم بر رفتار و نظام سیاسی را پوشش دهند.
پسوند فرهنگ ناظر به متعلق فرهنگ
در این حیطه میتوان از ابعاد دیگر فرهنگ نیز سخن گفت؛ مانند فرهنگ اقتصادی، فرهنگ اجتماعی، فرهنگ دینی و حتی خردهفرهنگهایی مانند فرهنگ خرید و فروش، فرهنگ تعامل و گفتگو و فرهنگ عبادت و … . لذا متعلق فرهنگ مشخص میکند چه پسوندی را میتوان برای آن به کار برد. اگر این متعلق ناظر به حوزههای سیاسی و نظام سیاسی باشد میتوان از فرهنگ سیاسی سخن گفت و بر این مبنا کنشها و وقایع را تحلیل نمود.
مفهوم فرهنگ سیاسی در نظرات فیشر، آلن بال، پالمر، اشترن و رابرتسون
به عقیده فیشر فرهنگ سیاسی همان الگوها، اعتقادات و فرضیههای معمولی مردم نسبت به جـهان سـیاست است. در این تعریف از فرهنگ سیاسی نیز به همان موارد مذکور با ادبیاتی دیگر اشاره شده است. آلن بال فرهنگ سـیاسی را تـرکیبی از امتیازها و ترجیحات، اعتقادات، شور و احساس و ارزشهای جامعه معرفی میکند که با نظام سیاسی و مسائل سیاسی ارتباطی دارد. پالمر و اشترن در بیانی مشابه، فرهنگ سیاسی را کـوشش دانـشمندان سیاسی برای تشخیص جنبههای فـرهنگی کـه ذاتاً سیاسی هستند و به ویژه طریقهای که در آن اعضای یک جامعه روابط سیاسی را تصور یا درک میکنند تعریف نمودهاند. رابرتسون با بیانی مشابه معتقد است که فرهنگ سیاسی عبارت است از انـگارهها و ایـستارها نسبت به اقتدار، مسئولیتهای حکومتی و الگوهای مربوط به جامعهپذیری سیاسی (کریمی و رضایی، 1385: 42).
مفهوم فرهنگ سیاسی در نظرات آلموند، وربا و پاول
آلموند و وربا نیز از جمله مبرزترین و مشهورترین نظریهپردازان در عرصه فرهنگ سیاسی شناخته میشوند. به عقیده این دو پژوهشگر، فرهنگ سیاسی عبارت اسـت از الگوی ایستارها و سمتگیریهای فردی اعضای یک نظام سیاسی در قبال سیاست و نیز قلمرویی ذهنی که شالودهساز و معنابخش کنشهای سـیاسی میباشد. آلموند و پاول معتقدند فرهنگ سیاسی عبارت است از یک تـوزیع خـاص از مواضع سیاسی، ارزشها، احساسات، مطالعات و مهارتها. به عقیده این دو محقق به همان روشی که نگرشهای افراد بر آنچه انجام میدهند، تأثیر میگذارد، فـرهنگ سـیاسی یـک ملت نیز بر رفتار شهروندان و رهبران آن در سراسر نظام سیاسی تـأثیر میگذارد (جهانگیری و بوستانی: 1380: 174).
تعریف مشارکت سیاسی
در مورد مشارکت سیاسی نیز میتوان از همین رویکرد استفاده کرد. مشارکت سیاسی عبارت است از دخالت و همکاری مردم و نهادهای مردمی در پیدایش و ایجاد مراکز قدرت، چگونگی اعمال قدرت، گزینش افرادی که اعمالکننده حاکمیت و قدرتاند، تعیین ضوابطی که قدرت در چارچوب آنها باید اعمال شود ـ یعنی حاکم بر اعمال قدرتاند ـ همراهی و فعال بودن مردم در نظارت بر حسن انجام این امور در تمام مراحل آن و همه شؤون دیگر مربوط به «قدرت»[1]. در این معنا از مشارکت سیاسی نیز همان رویکرد و ویژگی عینیت و بیرونی بودن قابل درک است.
تفاوت مفهوم فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی
یکی از عمدهترین تفاوتهایی که میتوان میان فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی از حیث مبنایی ذکر کرد، سنخیت و نوعیت هر کدام از آنهاست. مشارکت سیاسی را میتوان از سنخ کنش دانست که نمود عینی و بیرونی دارد. اما این فرض میتواند برای فرهنگ سیاسی در نظر گرفته نشود. به عبارت دیگر لازمه مشارکت سیاسی کنش و یا حتی عدم کنش سیاسی است؛ اما لازمه فرهنگ سیاسی را نمیتوان حتماً کنش دانست و خروجی فرهنگ سیاسی ممکن است از سنخ کنش عینی، بیرونی و محسوس نباشد.
فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی، دو مفهوم مکمل هم
البته این دو معنا ارتباط تنگاتنگی با هم دارند که شاید جداسازی آنها از یکدیگر گاهی اوقات فقط روی کاغذ و در نوشتار ممکن باشد و در حیطه عمل و بررسی میدانی تفکیک آنها از هم بسیار مشکل و یا حتی نشدنی باشد. به عنوان مثال شخصی را باید در نظر گرفت که در ذهن، احساسات، عقاید و باورهای خود ناظر به مسائل سیاسی به نتیجهای رسیده است. این فرد ممکن است کنش سیاسی خود را مطابق همین درونیات خود به منصه ظهور و بروز برساند ولی این امکان نیز وجود دارد که همان فرد بنا بر علل دیگری از بروز و ظهور مؤلفههای فرهنگ سیاسی خود امتناع کند. این عوامل و دلایل ممکن است بسیار گسترده باشد. به عنوان نمونه نیز میتوان به چند مورد همچون مصلحتسنجی، نفع یا ضرر مالی، اجتماعی، خجالت و ترس از مسخره شدن، فرار از نقد و … اشاره کرد.
لذا در مجموع میتوان نتیجه گرفت که اولاً فرهنگ سیاسی و مشارکت سیاسی دو مفهوم مرتبط، تنگاتنگ اما با ظرافتهای خاص خود هستند که با هم ارتباط دارند اما لاجرم یکی نمیتواند نتیجه دیگری باشد. همچنین این دو مفهوم از منظر نوع و سنخیت تفاوت ماهوی دارند و نمیتوان آنها را در یک حیطه تحلیل نمود.
منابع
کریمی، علی و رضایی، احمد(1385)، فرهنگ سیاسی مردم مازندران، مجله مطالعات اجتماعی ایران، دوره اول، شماره دوم، صص 39-61.
جهانگیری، جهانگیر و بوستانی، داریوش(1380)، بررسی عوامل مؤثر بر فرهنگ سیاسی، مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، شماره 32، صص 173-191.
دیلمی، احمد(1378)، مشارکت سیاسی در اندیشه اسلام و غرب، مجله اندیشه حوزه، شماره 16، صص 90-116.
[1] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: دیلمی، احمد (1378)، مشارکت سیاسی در اندیشه اسلام و غرب، مجله اندیشه حوزه، شماره 16.