قدرت ناشناخته افکار عمومی در جنگ 12 روزه
کشورهایی که پشتیبانی افکار عمومی داخلی را جلب میکنند، در مذاکرات بینالمللی موضع قویتری دارند.

سعید سالاری پژوهشگر حوزهی اقناع افکار عمومی در یادداشتی برای اندیشکدهی رهیافت نوشت:
در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، افکار عمومی داخلی نقشی تعیینکننده در تثبیت مشروعیت نظام و خنثیسازی توطئههای دشمن ایفا کرد. اسرائیل با دو سناریوی اصلی ترور فرماندهان و تحت تاثیرقراردادن افکار عمومی در راستای شورش و ناآرامی داخلی وارد این جنگ شد که در نهایت در جهت دهی به افکار عمومی مردم ایران و ایجاد شکاف اجتماعی ناکام ماند.
افکار عمومی بهعنوان یک قدرت ناشناخته، تصویر یک کشور را در عرصه جهانی نمایش میدهد. دولتهایی که افکار عمومی داخلی را بهدرستی درک میکنند، میتوانند دیپلماسی عمومی مؤثرتری را طراحی نمایند. بهعنوان مثال، رسانههای جمعی ابزارهای کلیدی برای انعکاس نظرات جامعه و شکلدهی به روایتهای بینالمللی هستند نادیده گرفتن افکار عمومی ممکن است به بیاعتمادی بینالمللی و تخریب اعتبار کشور منجر شود، چنانکه در دوره پهلوی، بیاعتنایی به افکار عمومی باعث سست شدن رابطه مردم با حکومت و کاهش مشروعیت بینالمللی حکومت محمدرضا شاه پهلوی شد.
کشورهایی که پشتیبانی افکار عمومی داخلی را جلب میکنند، در مذاکرات بینالمللی موضع قویتری دارند. امام خمینی در دوران مبارزه با رژیم پهلوی از فشار افکار عمومی بهعنوان ابزاری قانونی برای مقابله با قدرتهای استعماری استفاده کرد. امروزه نیز حمایت عمومی از سیاستهای خارجی، مانند عضویت در سازمانهایی مانند سازمان تجارت جهانی یا توافقهای زیستمحیطی، میتواند به افزایش قدرت چانهزنی دولتها منجر شود.
در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، افکار عمومی داخلی نقشی تعیینکننده در تثبیت مشروعیت نظام و خنثیسازی توطئههای دشمن ایفا کرد. اسرائیل با دو سناریوی اصلی وارد این جنگ شد: 1. ترور فرماندهان و نخبگان (تضعیف ساختار دفاعی) و 2. تحتتأثیر قراردادن افکار عمومی ایران با هدف القای ناکارآمدی سیستمهای نظامی و امنیتی و ایجاد شورش داخلی. اما در سناریوی دوم به دلیل شناخت نادرست از فرهنگ سیاسی مردم ایران دچار اشتباه استراتژیک شد. برخلاف پیشبینی اسرائیل مبنی بر نارضایتی اقتصادی و اختلافات داخلی، تهدید خارجی موجب تقویت همبستگی ملی گردید.
بهطور مشخص حمله اسرائیل به جای ایجاد شکاف اجتماعی، با فعالسازی روحیه دفاع از تمامیت ارضی، موجب عبور مردم از مرزبندیهای سیاسی و تشکیل جبههای واحد تحت عنوان «وطنپرستان در برابر خائنان» شد. همچنین ادعاهای ناکارآمدی نظامی ایران با عملکرد موفق نیروهای مسلح (مانند هدفگیری حیفا و تلآویو) نقض شد و اعتماد عمومی را افزایش داد. در این میان حتی گروههای منتقد و غیرخودی خواندهشده، متجاوز خارجی را دشمن مشترک دانسته و در دفاع از وطن مشارکت کردند.
اسرائیل بر اساس تحلیلهای نادرست اطلاعاتی و پیشفرضهای غلط، تصور میکرد که جامعه ایران در آستانه فروپاشی داخلی قرار دارد. منابع صهیونیستی گمان میکردند نارضایتی اقتصادی میتواند به شورش علیه نظام منجر شود و تبلیغات جنگ روانی درباره ناکارآمدی سیستم دفاعی ایران افکار عمومی را متقاعد خواهد کرد و اختلافات داخلی بین گروههای سیاسی و اجتماعی، همبستگی ملی را تضعیف کرده است. این تحلیلها ناشی از عدم درک عمیق فرهنگ سیاسی ایران بود که در آن همیشه تهدید خارجی به جای تفرقهافکنی، همبستگی ملی را تقویت میکند.
از جمله عوامل و دلایل ساختاری که باعث شکست سناریو شورش داخلی گردید میتوان به چهار مورد اصلی اشاره کرد. مقاومت در فرهنگ سیاسی و تاریخ فرهنگ ایرانی مفهومی، ریشهدار و تأثیرگذار است. توانایی جامعه در تفکیک نقد داخلی از همکاری با دشمن خارجی مؤلفه اثرگذار بعدی در شکست سناریوهای اسرائیل است. حمله به مناطق مسکونی و کشتار غیرنظامیان به خصوص حمله به بیمارستانها، خشم عمومی را تشدید نمود و در نهایت پوشش زنده موفقیتهای دفاعی توسط خبرگزاریهای داخلی علیرغم محدودیتهای موجود باعث شکست اسرائیل در حوزه تأثیر افکار عمومی گردید.
تجربه جنگ ۱۲ روزه بار دیگر ثابت کرد که فرهنگ سیاسی ایران دارای مکانیسمهای خودترمیمی است که در مواجهه با تهدید خارجی فعال میشود. شکست سناریوی دوم اسرائیل نه یک اتفاق تصادفی، بلکه نتیجه مستقیم چند عواملی نظیر شناسایی نادرست اولویتهای افکار عمومی ایران، عدم درک پویاییهای روانی-تاریخی در جامعه ایران و تکیه بر دادههای اطلاعاتی غلط از سوی نهادهای جاسوسی دشمن است.
در شرایط کنونی آتشبس ناپایدار، هرچند همبستگی ایجادشده در جنگ ۱۲ روزه یک پیروزی استراتژیک بود، اما سه تهدید جدی به عنوان زنگ خطرهای اجتماعی میتواند این وفاق را تضعیف کند. اولین تهدید، خطر جنگ فرسایشی و فرسودگی اجتماعی است. مطالعات میدانی نشان میدهد تابآوری جامعه ایران در مواجهه با محدودیتهای طولانیمدت در حال کاهش است. بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، افزایش فشار اقتصادی میتواند حتی وفادارترین اقشار را به نقطه شکست برساند. تجربه جنگ ۸ ساله نشان داد که اگرچه مردم در سالهای اول مقاومت کردند، اما تداوم محرومیتها به تدریج باعث افت روحیه جمعی شد .
دومین تهدید جدی وفاق ملی در دوران آتش بس ناپایدار، خطای محاسباتی در مدیریت افکار عمومی داخلی است. در این زمینه هر اقدام داخلی که باعث ایجاد پرونده جدید نارضایتی گردد میتواند جهت افکار عمومی را در کوتاه ترین زمان تغییر دهد.
همانگونه که پیروزی نظامی در جنگ ۱۲ روزه مرهون درک صحیح از افکار عمومی بود، دوران آتش بس ناپایدار نیز نیازمند هوشمندی مضاعف است. کوچکترین اشتباه در این دو حوزه میتواند همبستگی اجتماعی مردم ایران را تهدید نماید؛ غفلت از فشارهای معیشتی که تابآوری مردم را تحلیل میبرد و سوءمدیریت رسانهای که فضای عمومی را در اختیار روایتپردازی دشمن قرار میدهد. در پایان باید گفت دشمن شکستخورده در میدان نبرد، اکنون تمام توان خود را بر «جنگ روایتها» متمرکز کرده است. بقای وفاق ملی منوط به تبدیل شعار “ملت قوی” به اقدامات ملموس در عرصههای اقتصادی، رسانهای و دیپلماتیک است.