نیازهای مخاطب یا مربی!
اندیشکده رهیافت؛ تحولات اجتماعی دهه های اخیر همچون تغییر ساختار خانواده و سبک زندگی افراد فارغ از اینکه به دنبال چه اتفاق و پدیده های رقم خورده سبب پیچیدگی و دشواری بیش از پیش امر تربیت شده است. ساختارها و قواعد دنیای قدیم با وجود خلأ ها و آسیب هایی قابل توجه، بسترهایی را برای رشد و تربیت واقعی فرزندان فراهم می نمود. خانواده گسترده، تعداد فرزندان زیاد، مکتب خانه، محله گرایی و محوریت مسجد در مناطق سبب می شد بخش عمده ای از مسائل امروزه کودکان بوجود نیاید. کودکان با تکیه بر خانواده خود و هویت محلی خویش سالهای کودکی خود را در تعامل با همسن و سالان خود سپری می نمودند.
پس از تحولات دهه های اخیر قواعد مختلف اجتماعی بویژه در حوزه آموزش دستخوش تغییرات زیادی شد. نظام های آموزش از نظامی همچون مکتب خانه که مبتنی بر فرهنگ و بوم ایرانی و اسلامی بود به آموزش متونی رو آورد که ارتباط چندانی با فرهنگ و ادبیات ایرانی نداشت. آموزش مستقیم به عنوان پیشفرض اهالی نظام آموزش آن زمان مطرح شده بود و به اعتقاد افراد، مخاطب همچون لوح سفیدی است که می توان با آموزش هر خط و نگاری بر آن بیاندازیم و در نتیجه انتظار تغییر رفتار و کنش های او را داشته باشیم. با وجود بهره ای از صحت داشتن این ایده ولی محوریت یافتن آموزش در نظام آموزشی و تربیتی آسیب های زیادی را متوجه عرصه فرهنگ و تربیت کرد.
ایده ی فوق سبب حجیم شدن متون درسی شد و تلاش کرد با تصور انسان نوعی موضوعات مورد نیاز وی را لیست کرده و برای آن ها محتوای درسی تدوین نماید. این نوع تدوین محتوای درسی بدون توجه به تفاوت های افراد و نیازهای بالفعل آن ها، محتواهای درسی را به متونی اجباری بدون ارتباط با زمانه و خواسته های کنونی افراد تبدیل نمود.
امروزه هم مرجع تشخیص موضوعات مورد نیاز مخاطب در نظام آموزشی و حتی هر گونه برنامه فرهنگی و آموزشی مربی و مسئولین هستند. در صورتی که فعالیت های فرهنگی و تربیتی و همچنین محتواهای آموزشی زمانی می توانند تأثیر واقعی داشته و با مخاطب ارتباط برقرار کنند که بر اساس فهم و نیاز واقعی و میدانی مخاطب برنامه ریزی و اجرا شوند. وظیفه مسئولین عرصه فرهنگی و تربیت و همچنین مربیان عزیز کشف نیازهای متربی و مخاطبین و تلاش برای ارائه پاسخ های ارزشی به آن نیازهاست. در این صورت مربی و هر فعال عرصه تربیتی و فرهنگی نمی تواند پشت درب های بسته یا بر اساس مبانی و ارزش های خود به برنامه ریزی و کنشگری تربیتی و فرهنگی بپردازد.
البته بیان این نکته نیز ضروری است که ارجاع تشخیص نیاز به میدان به معنای عدم توجه به نیازهای بنیادین و ارزش های انسان ها و اصالت یافتن نیازهای سطحی و زودگذر افراد نیست. بلکه از نظر نگارنده نقطه شروع آموزش و فعالیت های فرهنگی و تربیتی نیازهای بالفعل مخاطب است.