کنههای جشنوارهای و مکیدن خون امید
در ظاهر قرار است بستری باشد برای رقابت در اعتلای هنر و تقدیر از هنر هنرمندان، اما در عصر کنونی، تب جشنواره که بالا میرود بیشتر تبدیل میشود به رسواکننده فرهنگ مصرفی سیاستزده که بخشی از جامعه را فرا گرفته است.
البته تب، نشاندهنده بیماری و عفونت در بدن است. به گفته انگلیش «جامعۀ مصرفی جامعهای است که در آن درک دستاوردهای هنری فقط از طریق ستارهها و برنده شدن ممکن میشود و جهان فرهنگیِ غنی و متکثر، جای خود را به یک فرهنگ سطحی میدهد.»[1] اما کاش تنها همین درد بود و بس. در کنار مصرفزدگی، بوی تعفن سیاستزدگی هم بلند شدهاست.
تصادفی نیست که بخواهند در واکنش به نفوذ دولتهای فاشسیت آلمان و ایتالیا در انتخاب فیلمهای جشنواره ونیز، جشنوارهای سینمایی راه اندازی کنند. چه کسانی؟ کی؟ و کجا؟ وزیر آموزش ملی دولت فرانسه با حمایت آمریکا و انگلیس در سال 1939 در کن فرانسه. این شد شروع جشنواره کن. بعد از وقفهی جنگ جهانی دوم نیز این بار با حمایت وزارت امورخارجه فرانسه کار این جشنواره از سر گرفته شد. از همان ابتدا واضح است که این جشنواره نطفهاش سیاسی است، یک کنش سیاسی اما با استفاده از ابزارهای فرهنگی و نرم. به گفته والک «وضعیت خاص ژئوپلتیک اروپا در قبل از جنگ دوم جهانی و دوران بعد از جنگ، انگیزههای لازم را برای ایجاد و توسعۀ جشنوارههای فیلم پدید آورد.»[2] به عبارت دیگر تولد جشنوارههای فیلم تلاش دولتهای اروپایی برای مصادره به مطلوب حیات فیلمها بود.[3]
اینکه دولتهای اروپایی براساس ایدئولوژی خود و مصالح سیاسی و فرهنگی خود از ابزار جشنواره فیلم برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده کنند امری طبیعی است، اصلاً طبیعت سیاستگذاری فرهنگی همین است. سیاستگذاری فرهنگی زمانی تداوم مییابد که فرهنگ مسلط با استفاده از آموزش و پرورش، فلسفه، دین، زیباشناسی و هنر سلطه خود بر گروههای ناهمگنی که جامعه را برمی سازند، طبیعی و خنثی جلوه دهد. از این زاویه، جشنوارههای فیلم، ابزاری برای سیاستگذاری فرهنگی محسوب میشوند، چراکه در تولید، توزیع و مصرف معناهای نمادین نقش آفرینی میکنند و این توانایی را دارند که بر انگارههای ذهنی سازندگان محتوا و مخاطبان اثرگذاری کنند.[4] پس چرا گفتیم بوی تعفن سیاستزدگی میآید؟
سکهی سیاستزده متعفنی که در جشنوار کن امسال شاهد بودیم دو رو داشت. یک روی آن برملاکننده تناقض غربی هاست. همانهایی که در مجامع مثلاً علمی، داعیهی دموکراتیزه کردن فرهنگ را سردست میگیرند، برایش سندها مینویسند. از اهداف جهانی برای صلح در روی زمین و زیر دریا تا سال 2030 میگویند اما در عمل به “تاپ گان” و “کروز” جایزه میدهند و تلویحاً از حمله هوایی به زیرساخت هستهای یک کشور حمایت میکنند. همانهایی که دم از به رسمیت شناختن حق مشارکت فرهنگی و دسترسی به فرهنگ میزنند و در اعلامیه جهانی تنوع فرهنگی یونسکو میگویند: «بايد مراقب بود که همه فرهنگها فرصت ابراز وجود و شناساندن خود را پيدا کنند.»[5] اما در عمل، کاملاً لخت و عریان از روایت شدن فرهنگ یک شهر و یک جامعه به عنوان یک فرهنگ زن ستیز و خشونت طلب حمایت میکنند. این ادعای ما نیست بلکه بیان صریح خود کارگردان است:
«قصد من ساخت فیلمی درباره یک قاتل زنجیرهای نبود بلکه میخواستم فیلمی درباره جامعه یک قاتل زنجیرهای بسازم. این در مورد زنستیزی ریشهدار در جامعه ایران است که بهطور خاص مذهبی یا سیاسی نیست، بلکه فرهنگی است.»
آیا مدعیان حمایت از ابراز وجود همه فرهنگ ها، اجازه خواهند داد مثلاً فیلم “بدون قرار قبلی” بهروز شعیبی هم در کنار فیلم “شبهای مشهد” اکران شود؟ (گفته اند فیلم عنکبوت مقدس قرار است با نام شبهای مشهد در فرانسه اکران شود.)
اما روی دوم این سکه متعفن، بدرقصی چند سلبریتی مثلاً ایرانی است که دراین کارزار سیاستفرهنگی، تکلیفشان با خودشان هم مشخص نیست. یکی شهوت دیده شدن چنان کورش کرده که روی فرش قرمز یاد عشقبازیهای خانه افتاده، دیگری هم از مبارزات سختی که در ماشین، هنگام گوش دادن به موسیقی انجام داده تا به محل کارش برسد میگوید. کاری که پولش از خون همین مردمانی که با فرهنگشان به ستیز برخاستهاند تأمین شده. هم پیالههای داخلی هم، دست و جیغ و هورا میکشند برای چیزی که نمیدانند چیست و یا میدانند هیچ است. البته حساب هنرمندان متعهدی که دل در گرو اعتلای این وطن و این انقلاب و فرهنگ اصیل ایرانی-اسلامی دارند جداست، ولی متأسفانه صدایشان در هیاهوی این مگس صفتانی که عادت کردهاند روی زخمها بنشینند، به گوش نمیرسد و مسئله همین است که صدای بلند ادعای یک عده غرب زدهی عادت کرده به منکرات، ظرفیت اصلی و رشد قابل دفاع سینمای پس از انقلاب را که به گفته رهبر انقلاب میتواند کلید حل مشکلات کشور و امید آفرین و انگیزه بخش به جوانان باشد، در انظار و افکار محو میکند.
مسئله جشنوارههای جهانی برای جمهوری اسلامی ایران مسئلهای جدید نیست. در بیانات رهبر انقلاب از سال 1371 میتوان توجه به سوءاستفاده جریان متخاصم غربی علیه انقلاب اسلامی ایران از این ابزار فرهنگی را پیگیری کرد. ایشان میفرمایند:
«ازجملهی روشهای ديگرى كه دشمنان در مجامع جهانى به كار زدند، اين است – من اين را، واقعاً احساس مىكنم و از آن دردهاى خاموش است. انسان دوست مىدارد اين چيزها را همهى مردم، بهوضوح بفهمند- كه وقتى فيلم يا آثار و فرآوردههاى هنرى ايران مطرح مىشود، كارى كه نشان از همين روحيات انقلابى در آن باشد، مورد بىاعتنايى قرار مىگيرد! اين مجمع جهانى، مثلاً و بهظاهر، يك مجمع غیرسیاسی است؛ اما باطن قضيه، اينطور نيست… چرا در همهى اين مواردى كه اینها جايزه دادند، يك مورد اثر انقلابى وجود ندارد؟»[6]
اساساً در این جشنوارهها سعی میشود که با واردکردن انگیزههای سیاسی در جایزه دادنها فیلمهایی خاص در کانون توجه قرار بگیرد، تا با این حربه نیروهای انقلابی و هنرمندان متعهد داخلی ناامید شده و تأثیر آثارشان خنثی شود. لذا یکی از راهبردهای اساسی رهبرانقلاب درزمینهی سینما، عدم دلخوش کردن به جایزه جشنوارههای بینالمللی و داشتن سوءظن به آنها است، البته ایشان راهکار جایگزین را هم معرفی کردهاند که عبارت است از شکوفا کردن استعداد سینمایی کشور و رشد کمی و کیفی آن. ایشان میفرمایند:
«این نکته را هم به شما عرض کنم که بنده بههیچوجه دلخوش نمیکنم به اینکه در فلان جشنوارهی جهانیِ فیلم، به فلان فیلم سینمایی ما جایزه دادند. این جایزهها و جایزه دادنها که در مواردی حتی با انگیزههای سیاسی همراه است، مهم نیست. ضمناً بهترین فیلمهای سینمای ما هم فیلمهایی نیست که در خارج برای آنها جایزه معیّن میشود. به نظر بنده، گاهی سوءظن برانگیز هم هست. مهم این است که ما در دنیا ازاینجهت برجسته باشیم، نه اینکه دنیا در ما احساس برجستگی کند! بیشک در جامعهی ما استعداد سینماگری وجود دارد. این استعداد باید شکوفا شود. کلاً در این زمینه باید کار شود.»[7]
البته در عین اینکه نباید به جشنوارههای خارجی دلخوش کرد، اما هنرمندان از شرکت در آنها منع نشدهاند، ولی نکته بسیار مهم در این زمینه رعایت الزامات شرکت در جشنوارههای خارجی است که باید توسط مسئولین و هنرمندان مورد توجه واقع شود، یعنی باید در بعضی موارد واقعاً سوءظن داشت و تلاش کرد که مصالح فرهنگی و سیاسی کشور رعایت گردد. ایشان میفرمایند:
«در امریکا این نمایش بی سانسوری فقط در مورد آنجاهایی است که به اصول امریکایی اصطکاک نداشته باشد. آنجایی که اصطکاک پیدا میکند، چه به اصول امریکایی و چه به مصالح فوری آمریکایی – مثل مسئلهی جنگ خلیجفارس که زمان بوش پدر انجام گرفت- سانسور وجود دارد؛ خیلی کامل و خیلی رسمی و علنی؛ بدون پردهپوشی. خوب، آنها مصالح فرهنگیشان را رعایت میکنند، ما هم باید مصالح فرهنگی خودمان را رعایت کنیم. ما که از او توقع نداریم که مصالح ما را رعایت کند؛ ما از خودمان توقع داریم که مصالح خودمان را رعایت کنیم. بنابراین شما اگر جشنواره هم میروید، آنوقتی بروید و آنطوری بروید که مصالح فرهنگی کشورتان را مراعات بکنید. اگر طوری شد که او بناست مصالح خودش را علیه مصالح کشور شما رعایت کند، بله، ترجیح با نرفتن است، ترجیح با حضور پیدا نکردن است؛ این چیز روشن و واضحی است.»[8]
لذا نتیجه بحث مطرحشده توجه به مقوله نسبت هنر و سیاست توسط هنرمندان را بیشازپیش مهم میسازد و رهبری نیز هنرمندان را از سادهاندیشی در این زمینه پرهیز دادهاند:
«سياست در دنياى امروز از هنر استفادهى ناشايسته مىكند. اگر بگوييم نمىكند، دليل بیاطلاعی است. نه فقط امروز استفاده مىكند، بلكه از سابق استفاده مىكرده است. … سازمان سيا بخش هنرى دارد. فیلمهایی كه بعد از انقلاب عليه ما و عليه شيعه و اسلام درست كردند، بسيار زياد است…غرض اين است كه به هنر و سياست بايد قدرى عميقتر نگاه كنيم؛ نمىشود سادهانديشى كرد.»[9]
[1]. English, James (2005) The Economy of Prestige: Prizes, Awards, and the Circulation of Cultural Value. Harvard University Press.
[2]. Valck, Marijke de (2007) Film Festivals From European Geopolitics to Global Cinephilia, Amsterdam University Press.
[3]. ر.ک: اکبرزاده جهرمی، سیدجمال الدین. (1397). نقش جشنواره های فیلم در سیاستگذاری فرهنگی، فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، سال چهاردهم (53)، 123-157.
[4] . همان.
[5] . ماده 6 اعلامیه جهانی تنوع فرهنگی یونسکو مورخ 2001
[6]. بیانات در دﯾﺪار ﺟﻤﻌﯽ از ﮐﺎرﮔﺰاران ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، 21/5/1371.
- بیانات در دیدار هنرمندان و سینماگران، 3/11/1373.
- بیانات در دیدار جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون، 23/03/1385.
[9]. بيانات در ديدار اصحاب فرهنگ و هنر، 1/ 5/1380.