کاهش فرزندآوری که میتوان آن را به عنوان یکی از چشمگیرترین تغییرات در رفتارهای اجتماعی قرن اخیر در جهان دانست، بنا به گفته بسیاری از اندیشمندان پیامد تحولات اجتماعی و ساختاری در نتیجه مدرنیزاسیون است. جامعه ایرانی نیز از این تحولات بینصیب نبوده و طی سه دهه گذشته میزان باروری از 6.9فرزند به 1.8 در سال 1390 رسیده[1] و ایران موفقترین کشور جهان در زمینه مهار جمعیت شمرده شده است.[2] در کنار این موضوع بروز مسائل اجتماعی نظیر بالارفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق، گسترش روابط خارج از خانواده و شیوع سقط جنین عمدی، موجب ایجاد دغدغههای جمعیتی فراوانی در میان اندیشمندان اجتماعی شده است. با این وجود راهکارهای پیشنهادی از سوی نهادهای مسئول در این زمینه نشاندهنده این امر است که اینان هنوز به تصویری روشن از تحولات جمعیتی و علتها و پیامدهای آن دست نیافتهاند. چرا که این نهادها در عین تعیین برنامههای تشویقی برای ایجاد تغییر در زمینه جمعیت، بر سیاستهایی پافشاری میکنند که خود از عوامل کاهش جمعیت هستند.
تحولات اجتماعی که در جامعه ایرانی به دلایل مختلف رخ داده در ساختارهای مختلفی اثرگذار بوده که یکی از آنها خانواده است و کاهش میزان باروری یکی از پیامدهای تغییرات ساختاری و فرهنگی در این نهاد بوده که به بخشی آن در ادامه پرداخته خواهد شد.
تحولات خانواده
توسعهیافتگی و الگوهای توسعه موجب تحولات عمدهای شده که مهمترین آن حاکمیت گفتمان فردگرایانه در فضای جامعه است. این گفتمان به تدریج تغییرات اساسی را در خانواده ایرانی ایجاد کرده که بارزترین تحولات آن در حوزه ابعاد خانواده، سبک زندگی، روابط درونی اعضا، جایگاه جنسیتی و توزیع قدرت بوده است. در واقع قناعت، سلسله مراتب خانوادگی، تمایز نقشها، سازش و نظارت اجتماعی که از ویژگیهای اصلی خانواده ایرانی به شمار میرفت جای خود را به سبک زندگی مصرفی، توجه به خود، برابری نقشها و نادیده گرفتن سلسله مراتب خانوادگی داده است.[3] این تحولات نقش مهمی را در رفتار باروری خانواده به جای گذاشته به شکلی که 90 درصد زوج های جوان تهرانی که یک فرزند میخواهند تک فرزندی را به عنوان هنجار پذیرفته و خانواده کوچک آرمان آنها به شمار می رود. با این نگاه سعی میشود به بخشی از این تغییرات در ادامه پرداخته شود.
مصرفی شدن خانواده
یکی از تحولات مهم خانواده در حوزه سبک زندگی تغییر در سبک مصرف است. مهمترین ویژگی مصرف در دوران جدید آن است که از جنبه رفع احتیاج، به سمت مصرف فراغتی تغییر جهت داده است. به تعبیر دیگر، امروزه، بخش کمتری از درآمد خانواده، به مصرف امور ضروری میرسد و مصرف، خود به یک لذت تبدیل شده است. نتیجه آن که بخش زیادی از درآمد خانواده ایرانی صرف خریدهای پیش بینی نشده میشود. اگر در گذشته خانواده هنگام انتخاب کالا بر دوام آن تاکید داشت هماکنون در خرید اشیای مصرفی، تعویضپذیری در فاصله کوتاه به یک پیشفرض تبدیل شده است. در واقع خانواده جدید با مصرف هویتسازی و هویتنمایی میکند. این کنش از آنجا بر فرزندآوری اثرگذار است که با فراگیری سبک زندگی مصرفی و افزایش مصرف، خانواده از پذیرش فرزندان بیشتر که مصرف دیگر اعضای خانواده را با بحران مواجه میکند، استقبال نمیکند. از سوی دیگر در فضای مصرفگرایی خانوادههای پرجمعیت به دلیل عدم توان خودنمایی دچار احساس خواری میشوند. [4]
تغییر اشکال و ابعاد خانواده
در دهههای گذشته شکل و بعد خانواده ایرانی دچار تغییراتی اساسی شده است که هستهای شدن، کاهش ابعاد و افزایش نسبت زنان سرپرست خانوار از مهمترین این تغییرات است. تغییر شکل خانواده از گسترده به هستهای حدودا به صورت فراگیر در سراسر کشور رخ داده و به نوعی شکل غالب خانواده در ایران به شمار میرود.[5] هستهای شدن خانواده موجب کم اثر شدن درخواست اطرافیان برای فرزندآوری شده است. پیش از این فرزندآوری تصمیمی بوده که خانواده و فامیل بر روی آن اثرگذاری بالایی داشتند و در صورت عدم فرزندآوری فشار زیادی در این زمینه به زوجین وارد میکردند اما در دوران کنونی دایره این حوزه تنگتر شده و به زوجین واگذار گردیده است[6] و آنها نیز تاثیر چندانی از اطرافیان نمیپذیرند. از سوی دیگر خانواده هستهای موجب کمشدن حمایتهای خانواده گسترده در زمینه فرزندآوری و نگهداری او شده است. در پژوهشهای مختلف زنان به این نکته اشاره کردهاند که به دلیل دوری از خانواده و دغدغه هایی مانند شغل از آوردن فرزندان بیشتر صرف نظر میکنند.
تغییر ساختار قدرت در خانواده
در گذشته خانواده دارای یک نظام سلسله مراتبی بود که مرد در راس آن قرار داشت. مسئولیتهای خانواده از جمله تامین اقتصادی برعهده او بوده و در مقابل مرد حق اعمال قدرت در خانواده را داشت. اما در دوران مدرن با تحولات عمدهای در این زمینه مواجه هستیم که درخواست مردان از زنان جهت مشارکت اقتصادی و کاهش گرایش به اعمال مدیریت در خانواده از جمله اینهاست. در واقع ساختار قدرت در خانواده ایرانی در حال زنانه شدن است و جایگاه مرد از سرپرستی به تامین کننده اقتصادی در حال تغییر است. این مسئله یکی از نمودهای خود را در کم فرزندآوری نشان میدهد. پژوهشهای مختلفی از جمله تحقیق توسلی تایید میکند که میان افزایش قدرت زنان در خانواده و کم شدن تعداد فرزندان ارتباط مستقیمی وجود دارد.[7] در پی این تغییرات زنان فرزندآوری را حق شخصی خود به شمار آورده و تصمیمگیری در مورد آن را یک تصمیم شخصی میدانند و نباید انتظار داشت که به پیامدهای تصمیم خود برای جامعه توجهی داشته باشند.[8] همچنین تحقیق اسحاقی و همکاران نشان میدهد با افزایش مشارکت اقتصادی زنان آنها قدرت چانهزنی بیشتری را در زمینه فرزندآوری پیدا میکنند.[9]
علاوه بر نکات بالا زنانه شدن فضای خانواده، موجب غلبه یافتن احساسات بر تصمیمات مهم شده که یکی از نتایج آن گسترش الگوی تربیتی فرزندسالاری در خانواده است.[10] این الگو علاوه بر آن که تاثیرات نامناسبی بر فرزندان میگذارد باعث تصمیم به فرزندآوری حداقلی در خانواده میشود. زیرا در این الگو بیشتر امکانات، دغدغهها و کنشهای خانواده در مسیر شادکامی فرزند قرار میگیرد. بر این اساس و به دلیل محدود بودن امکانات و صرف وقت فراوان خانوادهها از آوردن فرزندان بیشتر صرف نظر میکنند.
تحول در حوزه تشکیل و انحلال خانواده
خانواده ایرانی در دهه های اخیر تحولات عمده ای را در زمینه تشکیل خانواده پشت سر گذاشته است. علاوه بر تغییرات در ملاک و شیوههای همسرگزینی یکی از موضوعاتی که در زمینه کاهش جمعیت موثر بوده است، افزایش سن اولین ازدواج در میان جوانان است. موانع ساختاری و اجتماعی و گسترش هنجارهای مدرن مانند تمایل زنان به ادامه تحصیل موجب شده میانگین سن ازدواج پسران به 29.7 و دختران به 24.8 برسد.[11] بالا رفتن سن ازدواج از یک سو به معنای کاهش بازه احتمالی باروری است و از سوی دیگر تحقیقات موید این امر است که میان میل به تک فرزندی و افزایش سن ازدواج رابطه مستقیم وجود دارد.[12] در کنار این به هم خوردن ترکیب جمعیتی موجب بروز مسئله مضیقه ازدواج برای تعداد قابل توجهی از دختران به خصوص متولدین دهه شصت شده است که به دلیل بدون همسر ماندن در حال از دست دادن فرصت بالقوه باروری هستند.
علاوه بر تغییرات در زمینه ازدواج، خانوادههای ایرانی بیش از گذشته در معرض انحلال قرار گرفتهاند. به شکلی که از هر 4 ازدواج یک ازدواج به طلاق ختم میشود.[13] این موضوع باعث بالارفتن جمعیت افراد مطلقه در کشور شده به شکلی که جمعیت افراد مجرد به واسطه طلاق از 6/0 درصد در سال 1375 به 2.4درصد در 1395 رسیده که بیشتر آنها را نیز زنان تشکیل میدهند.[14] این موضوع علاوه بر این که به شکل مستقیم بر کاهش جمعیت و از دست رفتن فرصت باروری اثر میگذارد، موجب شده است زوج های جوان به دلیل ترس از عدم پایداری زندگی فرزندآوری را به تاخیر انداخته و این نیز باعث کم شدن فرصت های باروری مجدد میشود. [15]
در پایان باید عنوان داشت خانواده پرجمعیت در آن فضای گفتمانی عقلانی به شمار میرود که هنجارهایی مانند قناعت، سلسله مراتب خانوادگی، تمایز جنسیتی، سازش و نظارت اجتماعی وجود داشته باشد و تلاش برای افزایش جمعیت در قالب سیاستهای حمایتی و انگیزشی در داخل گفتمان فردگرایی و توسعهمحور چندان توفیقی نخواهد داشت. بنابراین سیاستگذاران بایستی در قالب برنامههای بلندمدت به دنبال ایجاد تحولات مبنایی و هنجاری در خانواده و جامعه باشند.
منابع
[1] . مرکز آمار ایران،1390
[2] . زیبایی نژاد، تحلیلی بر مهمترین مسائل زن و خانواده در ایران، 1393
[3] . تحولات جمعیتی ایران؛عوامل، پیامدها و راهبردها، مرکز تحقیقات زن و خانواده، 1392
[4] . دلالت ها و عوامل موثر بر کنش های خانواده ایرانی، مرکز تحقیقات زن و خانواده، 1390
[5] . رحیمی و رازقی، تحولات و چالش های ساختاری و کارکردی نهاد خانواده در ایران، 1398
[6] . صادقی و سرایی، عوامل موثر بر گرایش به فرزندآوری زنان شهر تهران،1395
[7] .توسلی و همکاران، بررسی عوامل موثر بر فاصله بین ازدواج و فرزندآوری،1392
[8] . صادقی و سرایی، عوامل موثر بر گرایش به فرزندآوری زنان شهر تهران،1395
[9] . اسحاقی و همکاران، چالش های فرزندآوری زنان شاغل در یک مطالعه کیفی، 1393
[10] . بازتولید خانواده ایرانی، مرکز تحقیقات زن و خانواده، 1388
[11] .سازمان ثبت احوال، 1398
[12] . خلج آبادی و سرایی،قصد تک فرزندی و تعیین کننده های آن در زنان و مردان در شرف ازدواج شهر تهران، 1391
[13] . سازمان ثبت احوال، 1398
[14] . رحیمی و رازقی، تحولات و چالش های ساختاری و کارکردی نهاد خانواده در ایران، 1398
[15] . زیبایی نژاد، تحلیلی بر مهمترین مسائل زن و خانواده در ایران، 1393