قبیله گرایی سیاسی متوقف بر فرهنگ سیاسی
قبیله گرایی سیاسی اگرچه در متن فرهنگ سیاسی ایرانیان وجود داشته است اما آنچه که الان موجب رشد و گسترش این فرهنگ سیاسی است، عدم آگاهی نسبت به آن و عادی سازی است.
این فرهنگ در هر دو سطح ملت و دولت رخنه کرده و عامل ناکارآمدی نظام سیاسی شده است. این فرهنگ در رأس فرهنگ سیاسی ایرانیان قرار گرفته است و به نوعی مولود سایر فرهنگ های سیاسی بوده است.
در فرهنگ سیاسی جوامع، خلقیات و روحیات افراد جامعه تاثیرگذارترین عامل تغییر فرهنگی محسوب میشوند. این هم از بّعد روانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار میگیرد و هم شامل بررسی فرهنگی به ویژه فرهنگ سیاسی است. آنچه که در جوامع کنونی وجود دارد، خصوصاً بعد از گسترش ایدئولوژی دموکراسی و شاید لیبرال دموکراسی، میتوان پذیرفت که حداقل در جوامع در حال توسعه مانند ایران اگر این ایدئولوژی گسترش یافته یا به وسیله هر طریقی وارد اصول سیاسی و مشی سیاستمداران ایرانی گشته، نتوانسته موجب تغییر فرهنگ سیاسی آنان گردد. بنابراین آنچه که در تاریخ باستان ایرانیان نسبت به سیاست و برداشت آنان به سیاست بوده است، به همان رنگ و لعاب قبلی خود الان نیز در گستره فکری ایرانی و رفتار و کردار آنان متجلی است.
مؤلفه های فرهنگ سیاسی ایرانیان
برای ایرانیان در مطالعات فرهنگ سیاسی، مؤلفه هایی بیان کرده اند. این مؤلفه ها هستند که موجب تغییر فرهنگ سیاسی جوامع با یکدیگر میشوند. آنچه که پژوهشگران این حوزه ناظر به وجود فرهنگ سیاسی متفاوت بیان کرده اند حاصل این مؤلفه ها است. این مؤلفه ها عبارتند از: فرهنگ آمریت، فرهنگ تفکر توطئه، فرهنگ عدم تساهل و صعه صدر، فرهنگ سیاست گریزی، فرهنگ خشونت و فرهنگ بی اعتمادی سیاسی[1]. این فرهنگها به نوعی مشترک الاذهانی میان اعلام جامعه شناس ایرانی بوده و بعضا به سایر فرهنگها چون فرهنگ قبیله گرایی که سریع القلم در کتاب خود یعنی فرهنگ سیاسی ایران[2] با توجه به تاریخ حکومتهای قبیله ای در ایران، اشاره دارند.
فرهنگ سیاسی با مؤلفه آمریت، با اینکه الان در جامعه شناسی مسائل فرهنگی سیاسی ایران دیگر جای ندارد، اما با از بین رفتن معلول فرهنگ آمریت، علت در جای خود باقی مانده است. آنچه مقصود از این علت است، تاریخ استبدادی و به قول ویتفوگل[3] استبداد شرقی حاکم در خاورمیانه و به خصوص در ایران معاصر و حتی ایران قبل از معاصر بوده است. این فرهنگ آمریت با علت استبدادی شروع و در یک حکومتی پاتریمونیالیستی و یا پدرسالار و در نگاه حداقلی حکومتی اقتدارگرا خود را نمایان میکرده است.
اما با توجه به رویدادهای استبدادستیز چون مشروطیت، تغییر قدرت سیاسی به قدرت اجتماعی در قضایای صده گذشته، نشان از تغییر معلول این فرهنگ در جامعه ایرانی خصوصاً در ساختار سیاسی و حکومتی داشته است. انقلاب اسلامی ایران نیز خود با وجود تغییر اصلی نظام استبدادسالار به نظام مردمسالار و تغییر از نظام فردی به نظام سیاسی منتج از اجتماع دموکراسی، آخرین تنش را برای فرهنگ آمریت ایجاد کرد. با این وجود در بدنه اجتماعی ایران، هنوز فرهنگ استبدادی و آمریت با توجه روحیه محافظه کار ایرانیها و منش مسبوق به ماقبل خود و زندگی در فرهنگ استبدادپرور منجر به دوام این فرهنگ آمریت در روان اجتماعی آن شده است.
قبیله گرایی سیاسی؛ جامع فرهنگ های سیاسی نادرست
اگر سایر فرهنگهای سیاسی را نیز بخواهیم مورد بیان و بررسی قرار دهیم، اطاله کلام شده و مانع از پرداختن به اصل موضوع یعنی فرهنگ قبیله گرایی خواهیم بود. اما آنچه که نقطه ثقل این موضوع خواهد بود، آن است که اگر چه در جامعه ایرانی فرهنگهای سیاسی کژکارکردی وجود داشته که مانع از بلوغ جامعه و رشد سیاسی و اجتماعی آن شده است، این فرهنگها مقوم فرهنگ دیگری شدهاند که الان از آن به فرهنگ قبیله گرایی سیاسی یاد میشود.
فرهنگ قبیله گرایی سیاسی هم ریشه در فرهنگ سیاسی ایرانی ها داشته و هم مولود فرهنگهای آمریت، سیاست گریزی، فرهنگ عدم تساهل و سعه صدر و سایر فرهنگها بوده است. در سیاست کنونی ایران، آنچه که نمود بارز داشته است، فرهنگ قبیله گرایی سیاسی و قبیله پروری سیاسی است. فرهنگ سیاست گریزی در جامعه ایران منجر به عدم کارکرد درست دموکراسی و جمهوریت در نظام سیاسی- اجتماعی خواهد بود. این فرهنگ با ایجاد روحیه محافظه کاری در روان جامعه مانع از تحقق امر جمهوریت سیاسی و در نهایت انفعال سیاسی را در ثمره خود خواهد داشد. فرهنگ عدم تساهل، منجر نارضایتی اجتماعی از کنشهای سیاسی جمعی خواهد شده به نوعی که عدم تساهل همیشه به ضرر کنشگران اجتماعی در نظام سیاسی ایران که مردم باشند خواهد بود اما این دو فرهنگ در نهایت منجر به انفعال و دوری کلمه مردم از سیاست جامعه شده و تنها نقش جناح، قبیله یا طیف های سیاسی را در سایه شکاف دولت- ملت پررنگ خواهد کرد. قبیله گرایی سیاسی در تاریخ سیاسی خصوصا در حکومت های معاصر در ایران وجود داشته است اما در سایه نظام جمهوری اسلامی نه تنها فرهنگ قبیله گرایی از بین نرفته بلکه پررنگتر گردیده است.
قبیله گرایی سیاسی مانع شایسته سالاری
قدرت سیاسی با تداوم به روند قبیله گرایی سیاسی خود، نه تنها دیگر مانع از توسعه این فرهنگ در جامعه نخواهد بود بلکه به اصل شایسته سالاری که یکی از آرمانهای اصلی نظام جمهوری اسلامی است لطمه وارد خواهد کرد. این شایسته سالاری است که در یک نظام اجتماعی متنوع از هویتهای قومی-زبانی، سرنوشت سیاسی را به سمت کارکرد درست آن هدایت خواهد نمود.
در آخر بایستی به چند موضوع توجه کرد: در ابتدا آنچه که در فرهنگ سیاسی ایرانیان ثابت بوده و حداقل احتمال تغییر فرهنگی در این فرهنگها وجود نداشته است بایستی با تحقیق و تفحص جامعه شناختی مورد تدقیق و توجه قرار گرفته و به نتیجه مهمی نسبت به آن دست یافت. اما در مقام دوم بحث، آنچه که مورد نظر در این یادداشت است، دغدغه تغییر فرهنگی و تغییر فرهنگ سیاسی است. تغییر فرهنگی نه تنها در سخن زیباست، نیازمند عزم و جزم دو طیف اجتماع و دولت است. فرهنگهای بیان شده در جامعه ایران نه تنها به اجتماع آسیب خواهد رساند بلکه تنها از حیث منافع برای قدرت سیاسی نیز نتیجهای نخواهد داشت. آنچه تجربه سیاسی در ایران بازگوی آن است این است که این منافع برای طیفهای سیاسی در مدت کوتاهی بوده است و عواقب آن از سطح قبیله و طایفه عبور و به کلیت نظام سیاسی ضربه وارد کرده است.
[1] رزاقی، سهراب. «مؤلفه های فرهنگ سیاسی ما»، مجله نقد و نظر، تابستان و پاییز 1375، شماره 7 و 8، صص 200 تا 214.
[2] سریع القلم، محمود. فرهنگ سیاسی ایران، تهران: فرزان روز، 1389