بازی در مرز جنگ؛ در جستجوی راهبردی پارادوکسیکال برای تقابل ایران و رژیم صهیونیستی

تنش و درگیری میان ایران و رژیم صهیونیستی پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، فراز و نشیبهایی بیسابقهای را پشت سر گذاشته است: از حملۀ موشکی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق تا عملیات «وعده صادق»، باوجود ضربات متقابل نظامی، هیچیک از طرفین ارادهای برای ورود به جنگ تمامعیار نشان ندادهاند. اسرائیل با پیروی از «دکترین اسپیرا» (پاسخ نامتناسب)، هر اقدام ایران را بهانهای برای نمایش قدرت مطلق میداند، چنانکه گویی میخواهد فریاد بزند: «یک خراش بر پیکر امنیت ما، صحرایی از آتش میآفریند!» اما ایران، همچون شطرنجبازی که چند حرکت را جلوتر میبیند، نه از ترس که با محاسبهای سرد، پاسخها را در «منطقۀ خاکستری» مهار میکند؛ قلمرویی که نه صلح است، نه جنگ، بلکه بازیای استراتژیک با مهرههایی نامرئی است. این تصویر کمتر به نبردهای کلاسیک میماند و بیشتر شبیه رقصی با شمشیرهای برهنه است، رقصی که در آن هر دو طرف میدانند یک اشتباه، شطرنج را به آتش میکشد.
پرسش کلیدی اینجاست: چگونه میتوان در این میانه، هم به «هزینهگذاری» بر اسرائیل ادامه داد، هم از دام جنگ گریخت؟ اگر مدیریت تنش در وضعیت کنونی ضروری است و واکنش به ماجراجوییهای اسرائیل اجتنابناپذیر، چه راهبردی میتواند این معادلۀ بهظاهر متناقض را حل کند؟
تله توسیدید: وقتی دشمن میخواهد تو «واکنشی» فکر کنی
اسرائیل با بهرهگیری از «تله توسیدید اصلاحشده» (استراتژی نامگذاری شده بر اساس نام مورخ یونانی Thucydides) میکوشد ایران را در چرخه معیوب «اقدام-پاسخ» محبوس کند. در این استراتژی رژیم صهیونیستی میکوشد ایران را در الگوی رفتاری ثابتی نگه دارد. در این بازی خطرناک، هر واکنش حسابنشده تهران حتی اگر مشروع باشد به سکوی پرشی برای اسرائیل تبدیل میشود تا با تحریک افکار عمومی غرب، تحریمها را تشدید یا حمایتهای بینالمللی خود را افزایش دهد. نمونه بارز آن را در عملیات اخیر اسرائیل علیه کنسولگری ایران در دمشق میتوان دید؛ حملهای که ظاهراً برای تحریک پاسخی گسترده طراحی شده بود تا بهانهای برای عملیاتهای بعدی باشد.
ایران برای فرار از واکنشهای پیشبینیپذیر میبایست بازدارندگی نامتقارن خود را در عرصههای غیرمنتظرهای به رخ اسرائیل بکشد. از جمله این اقدامات میتواند: تمرکز بر کرانه باختری بهجای غزه و بهرهگیری از اختلافات داخلی اسرائیل باشد. اسرائیل در کرانه باختری به دلایل ایدئولوژیک (حضور شهرکنشینان) و امنیتی (مجاورت با اورشلیم) آسیبپذیرتر است. تقویت مقاومت در این منطقه میتواند معادلات امنیتی رژیم صهیونیستی را بر هم زند. علاوه بر این، حمایت غیرمستقیم از جنبشهای ضد نتانیاهو یا یهودیان ضدصهیونیست (مثل ناتورئی کارتا) برای تشدید شکافهای اجتماعی بخشی از توان اسرائیل را متمرکز بر شرایط داخلی میکند.
ایران میبایست جنگ روایتی را که حماس و حزبالله در «حیات خلوت فکری» اسرائیل بهخوبی آغاز نمودهاند، تقویت کند؛ چرا که نسل جوان غرب، بهویژه در دانشگاهها، نسبت به سیاستهای اسرائیل حساسیت فزایندهای نشان میدهد. تولید محتوای هوشمند (مثل مستندهای تأثیرگذار دربارۀ آپارتاید اسرائیلی) یا حمایت از جنبشهای فرهنگی مانند BDS میتواند اهرم فشار جدیدی ایجاد کند. در جنگ روایتها، باید گفتمان «مقاومت مسلحانه» به «مبارزه با آپارتاید» روایتی که حتی در لیبرالترین محافل غربی نیز طنینانداز میشود تبدیل گردد.
منطقه خاکستری: فرصتها و دامهای یک استراتژی پیچیده
به هر ترتیب، بازی در مرز جنگ و فعالیت در منطقه خاکستری بهمثابه یک شمشیر دو لبه است: از یک سو، مانع جنگ میشود و از سوی دیگر، ممکن است به «عادیسازی خشونت» بینجامد جایی که جامعه بینالملل به حملات موشکی عادت کند، همانطور که به بمباران ساعتی غزه عادت کرده است. در مجموع، استمرار فعالیت در منطقه خاکستری علاوه بر «خطر عادیسازی درگیری»، میتواند سبب فرسایش استراتژیک (تحلیل منابع و توان نبرد) و نیز گرفتاری در دام تصاعد (اشتباه در محاسبات پیرامون رفتار احتمالی طرف مقابل) را نیز به دنبال داشته باشد.
شاید ایران نیاز داشته باشد همزمان سه نقش را در راهبرد احتمالی خود بازی کند:
مارمولک: انعطاف در تاکتیکها (گاه عقبنشینی موقت، گاه حمله خفیف).
فیل: تحمل فشارهای اقتصادی و امنیتی بدون فروپاشی ساختاری (حفظ ثبات داخلی برای عبور از دورههای پرتنش).
روباه: بهرهگیری از اختلافات داخلی اسرائیل (مثل اعتراضات اخیر علیه نتانیاهو).
در نهایت، پاسخ به «چگونه عمل کنیم؟» شاید در این عبارات نهفته باشد: منطقه خاکستری نه سرزمین عجایب است و نه صرفاً یک بلای اجتنابناپذیر، بلکه صحنهای است پیچیده که مدیریت آن نیازمند ترکیبی ظریف از صبر و ابتکار عمل است. هنر اصلی در این میدان، تبدیل محدودیتهای ظاهری به اهرمهای قدرت است – مهارتی که در آن «زندانِ» تنشهای کنترلشده به «کارگاهِ» طراحی سناریوهای بدیع بدل میشود.
همانطور که تاریخ جنگ و دیپلماسی نشان داده است، موفقترین استراتژیها آنهایی هستند که میتوانند محدودیتها را به فرصت تبدیل کنند. منطقه خاکستری نیز اگر بامهارت مدیریت شود، میتواند به ایران این فرصت را بدهد که هم از جنگ بزرگ اجتناب کند و هم بهتدریج موازنه قدرت را به نفع خود تغییر دهد.
در پایان باید این نکته را یادآور شد که تمامی این استراتژیها شاید امروز کارآمد باشند، اما فردا نیاز به بازنویسی داشته باشند چون در بازیِ امنیت خاورمیانه، تنها قاعده ثابت، «تغییر قواعد» است.
هسته فرهنگ و مشارکت سیاسی اندیشکده