
محمدصابر اسدی پژوهشگر حوزه سیاستگذاری فرهنگی در یادداشتی برای اندیشکده رهیافت نوشت:
جنگ، پیش از آن و حتی بیش از آن که وابسته به محاسبات و ملاحظات فنی نظامی باشد، نیازمند معناست، معنایی که بتواند به تکتک کنشهای انسانی، در دل این نبرد جهت دهی کند. آن بسیجی که پشت پیراهن خود مینوشت «میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم» یا شعری که بر لب سربازی میآید که «صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری» و … همهی این گزارهها سرریز معانی مختلفی بود که تک تک این انسانها ذهنهای خود را با آن قرین کرده بودند. حال در این یادداشت میخواهیم به بعضی از مهمترین تعارضاتی که در نظام معناسازی جامعه در تقابل نظامی شدیدی که بین ایران و اسرائیل شکل گرفت بپردازیم.
اصالت مقاومت و نپذیرفتن تحمیل و تسلیم
مرحله اول پذیرش یا عدم پذیرش خود جنگ بود. آن زمان که نوار مشکی کنار تلوزیون، جایش را به پرچم ایران و شعار انتقام ملی داد، نشان داد که گویی تصور معناسازانِ رسانهای، این است که ترورهایی انجام شدهاست و نیروهای نظامی ایران نیز مانند قبل، عملیاتی محدود انجام خواهندداد. اما خورشید که رفتهرفته تا میانه آسمان رسید و عملیاتهای دشمن ادامهدار شد، افکار عمومی خودش را در میانهی واقعیتی یافت که این سالها با رفتارهای سیاسی و نظامی مختلف خود را از آن برحذر میداشت و حالا از خود میپرسید آیا جنگ شده است؟ تصریح پیام اول رهبر معظم انقلاب که «کار را آنها شروع کردند و جنگ به راه انداختند» عدهای را به این سمت برد که منتقد این باشند که چرا ما همچنان با عنوان وعده صادق 3 برای انتقام ملی و پشیمان کننده، پشت سر جنگ تحمیلی اسرائیلی در حال دویدن هستیم؟! پیام دوم رهبر معظم انقلاب نیز فرا رسید که فرمودند: «ملّت ایران در مقابل جنگ تحمیلی، محکم میایستد ـ همچنان که تا حالا ایستاده ـ در مقابل صلح تحمیلی (هم) محکم میایستد. ملّت ایران در مقابل تحمیل، تسلیم هیچ کس نمیشود.» پس از این پیام نیز عمده تحلیلگران تمرکز خود را بر تبیین لزوم ایستادگی مقابل صلح تحمیلی گذاشتند و وقتی آمریکا، مذاکرات غیر مستقیمش تبدیل به بمب افکنهای مستقیم شد و در نهایت پاسخ نمادین ایران و آتش بس بعد از آن را دیدند، در تلاش برای فهم تفاوت و شباهت آنچه اتفاق افتاده با صلح تحمیلی برآمدند که البته در جای خود درست و به جا بوده و هست. اما به نظر میرسد که ایستادگی در برابر جنگ تحمیلی نیز مانند ایستادگی در برابر صلح تحمیلی، حتی برای خواص انقلابی جامعه نیز، نیاز به تبیین بیشتری داشته است.
آن چه فارغ از جنگ یا صلح اهمیت دارد اصل مسئله مقاومت و عدم پذیرش تحمیل و تسلیم است. اینکه اسرائیل بخواهد برای نجات خود جبهههای دیگری را در مقابل ایران بگشاید و جنگ با آمریکا را به ایران تحمیل کند و ایران با تدابیر خود نگذارد این جنگ تحمیلی اتفاق بیافتد، نباید به عنوان ترس ایران از جنگ معنا شود. این معنا بارها و بارها در تعابیر مختلف رهبری آمده است که نقشه دشمن را باید شناخت و مراقب بود که گاهی یک کلام و حرف درست ممکن است قطعهای از پازل دشمن را تکمیل کند. اینکه جنگ ما در اصل، جنگ با سلطهگری آمریکا در منطقه است و اینکه ما نباید از سر ترس، از مبارزه و پاسخگویی به حمله نظامی آمریکا چشم پوشی کنیم، معانی درستی هستند اما لزوماً این نتیجه را به همراه ندارند که به خواسته متفکران و طراحان صهیونیستیِ این کارزار، تن دهیم و جنگ مستقیم با آمریکا به طور گسترده را به خود تحمیل کنیم. اینجاست که حکمت تدبیر بزرگی که در حمله کنترل شده به پایگاه آمریکا در قطر انجام شد را میتوان بهتر فهم کرد. البته ما در این یادداشت به دنبال توجیه تاکتیکهای نظامی انجام شده نیستیم بلکه به دنبال کشف معنای پشت این رفتارها و تبیین آن هستیم.
نقطه تأکید این است که در پذیرش یا عدم پذیرش جنگ و صلح باید از دو قطبی اصالت جنگ یا اصالت صلح رها شویم و آن چه نقطه تأکید اصلی ماست اصالت مقاومت و اصالت عدم تحمیل اراده دشمن است. تکرار همین معنا را در نقطه اساسی پیام سوم رهبر معظم انقلاب در اشاره به یاوهگویی ترامپ که گفته بود «ایران باید تسلیم شود» و تأکید ایشان روی مفهوم تسلیم به عنوان «باطن همهی دشمنیهای نظام سلطه»، شاهد هستیم. پس آنچه دال مرکزی گفتمان زیستار ما در طول این تقابلات نظامی و دیپلماتیک باید باشد، اصالت دادن به مقاومت و عدم پذیرش تحمیل است. جنگ یا صلح، مذاکره یا عدم مذاکره و… همهی این رفتارها باید در نسبت با مقاومت در برابر تحمیل معنا شود به عبارت دیگر همانگونه که در برابر جنگ تحمیلی و صلح تحمیلی باید ایستاد، دربرابر مذاکره تحمیلی و عدم مذاکره تحمیلی هم باید ایستاد و نکته حائز اهمیت این است که در این معرکهی جنگ ترکیبی، فهم اینکه دشمن حقیقتاً چه چیز را میخواسته به ما تحمیل کند صرفاً از روی اظهار نظرهای رسانهای و روایتسازیهای توییتری حاصل نمیشود و باید هوشیاری و واقع بینی لازم و آرمانگرایی را توأمان حفظ کرد.
وحدت ملی و دعوت توحیدی
در مرحله دوم، و بعد از رها شدن از دوگانه جنگ و صلح و اصالت یافتن مقاومت، نوبت به صبغه و رنگی است که قرار است این مقاومت را با آن بشناسیم. حقیقت آن است که در طول این 12 روز به علت تکثر فرهنگی موجود در جامعه ایران به نظر میرسد که در سطح افکار عمومی جامعه شاهد بازتولید دو جریان گفتمانی بوده و هستیم. گفتمان ملی با نمادهایی مثل خاک وطن، پیکان آرش و … یا گفتمان شیعی با نمادهایی مثل جنگ خیبر، ذوالفقار علی و … هر کدام درحال معناپردازی و معناسازی به مقاومت کنونی، متناسب با مخاطبان خود هستند. این گفتمانها هر جا که توانستند با هم تقاطعهای همافزا برقرار کنند، جلوهای حماسی از فرهنگ ملت مسلمان ایران را به نمایش گذاشته اند، گرچه در برخی نقاط نیز بیم اصطکاک وجود دارد و متأسفانه رفته رفته این تقابلها در حال شکلگیری است.
مسئله اساسی این است که تأکید محوری بر گفتمان شیعی و تصویرسازی آخرالزمانی آن یا بسنده کردن به گفتمان ملی و کارکردهای انسجامگرایانه آن در نهایت سبب میشود که این مقاومت به جنگ ایران و اسرائیل تقلیل پیدا کند. روایت ملی از این مقاومت در نقطه شروعِ آن، به عنوان پادزهری که خوابِ به آشوب کشیدن ایران از داخل را آشفته کند، درست و به جا بوده است. رهبر معظم انقلاب در شهریور 1402 این نقشه دشمن را برملا کرده و فرمودند: «دشمن دو نقطهی اساسی را هدف گرفته: یکی وحدت ملّی، یکی امنیّت ملّی. وحدت ملّی مهم است؛ نگذارید وحدت را به هم بزنند. وحدت یعنی چه؟ یعنی در مسائل اساسی کشور، آنجایی که پای منافع ملّت در میان است، اختلافات مذهبی، اختلافات سیاسی، اختلافات گروهی، اختلافات قومی باید به کنار گذاشته بشود، همه باید در کنار هم باشند؛ اقوام مختلف در کنار هم، مذاهب مختلف در کنار هم؛ آنجایی که یک جهتگیری مشخّصی هست، این وحدت مهم است.» (20/06/1402)
مسئله اصلی اما این است که این گفتار به عنوان نقطه شروع برای حفظ وحدت جامعه، خوب و لازم است اما باید جهتگیری و آماج گفتمانی ما در روایت این لحظه تاریخی، حرکت ایرانیان و مسلمانان و آزادگان جهان به سمت روح توحید باشد. روح توحید یا همان نفی عبودیت غیر خدا. روح توحید که از جهاد اکبر با نفس وسوسه شده توسط شیطان شروع میشود و به مبارزه حاد سیاسی با نظام شیطانی استکبار آمریکا میرسد. در این میانه حتی حجاب برسر گذاشتن آن دختر بی حجاب دیروز میتواند معنای مبارزه و مقاومت به خود بگیرد، این بار نه در لجبازی با پدر خود در خانه، بلکه در نشان دادن جسارت خود در مخالفت با خواست دستگاه تبلیغاتی نظام سلطه. اینجاست که میتوان امید تحقق نصرت الهی را داشت. نصرت الهی و فتح در حالی است که فوج فوج مردم در دین خدا وارد شوند، اگر جهتگیری گفتمانی ما نسبتی با داخل شدن مردم در دین خدا نداشته باشد، امید به نصرت الهی در ایرانی فارس زبان، تفاوتی با توهم قوم برگزیده بودن یهودی عبری زبان نخواهد داشت.
توجه به این معنانی والای توحیدی و تبدیل گفتمان پشتیبان جنگ به آن، این ظرفیت را ایجاد میکند که بتوانیم افکار عمومی دیگر کشورهای اسلامی را نیز قانع کنیم که این جنگ، جنگ ایران و اسرائیل نیست، بلکه تقابل آخرین سنگر قدرتمند مقاومت اسلامی در برابر نظام سلطه آمریکایی-اروپایی است.
با توجه به روح این توحید است که میتوانیم افکار عمومی دیگر آزادگان جهان را قانع کنیم که این جنگ، بازی قدرت بزرگان نیست، بلکه مقاومت آخرین سنگر قدرتمند دفاع از انسانیت و اخلاق در برابر بربریت مدرن است.
لازمه این توجه این است که قبل از آن، ذهن مسئولان و مردم خودمان را قانع کنیم که این مقاومت، صرفاً جنگ ملی نیست، بلکه مقاومتی فراملی برای بازسازی جایگاه اسلام و کشورهای اسلامی در نظام جدید جهان است. این معنایی است که با وجود تصریحات رهبر معظم انقلاب، در کارزار رسانهای و سیاسی با لکنت آن را بیان کردهایم. فکر کردیم که جنگ با حماس و غزه است! جنگ با حزب الله و لبنان است! جنگ با اسد و سوریه است! جنگ با حوثیها و یمن است! و اکنون در فردای روزی هستیم که فکر میکردیم جنگ با سپاه و هستهای است! نه! حالا میگوییم جنگ با ایران است! اما اینها، همه نیست! این مقاومت را باید رفته رفته برای فتح قلهای ورای مناسبات ملی معنا کرد. رهبر انقلاب این قله را در همان نیمه شهریور 1402 اینگونه تصویر میکنند و میفرمایند: «اگر مقاومت کردید، آن وقت قلّه را فتح خواهید کرد و به قلّهی حاکمیّت دین خدا، حاکمیّت حق، حاکمیّت عدل، به قلّهی رسیدن به مقصود و غرض از خلقت انسانی که عبارت از تکامل انسان و کمال بشری باشد خواهید رسید؛ کاری که از بعد از زمان رسول خدا تا امروز انجام نگرفته. این کار، کار شما است» (15/6/1402)
بار دیگر بازگردیم و گفتارهای تبلیغاتی این 12 روز را مرور کنیم. فارغ از بیانیههای نیروهای نظامی که توجه به معنای والای توحیدی در آن جلوه گر بود، چقدر توانستهایم این قلّههای معنایی را که در ناخودآگاه فرهنگی ملت غیور و مؤمن ایران هست برایشان به خودآگاهی معرفتی تبدیل کنیم؟
ترسناک تر اینکه در فردای آرام گرفتن نسبی کشور، عدهای شروع کردهاند به تاختن به مفاهیم امّی و تسویهحساب و عقدهگشایی با کسانی که کنشگریهای ملیشان ممزوج با معانی اسلامی است. یکی شروع امتگرایی را به تیر 84 نسبت میدهد و دیگری دشمنی اسرائیل را دشمن تراشی امتگرایان برای ملت ایران تصویر میکند. بیشرفهایی که فراموش کردهاند امتگراها دههها سپر بلای حریم جمهوری اسلامی ایران در برابر اسرائیل بودهاند و امروز خوشحالند که به خیالشان نهغزهای مانده و نه لبنانی و سوریه هم رها شده و حالا جمهوری اسلامی فکرش را معطوف به ایران و ایرانی کرده و با ملیگرایی توانسته شیرازه کشور را در تهاجم اسرائیل حفظ کند. آنها خواسته یا ناخواسته در حال لگدمال کردن همان وحدت ملی با فعال کردن گسل بین ملیگراها و اسلامگراها در کشور و تحریف امتگرایی به عنوان امری معارض با هویت ملی هستند و لزوم اتحاد ملتهای مسلمان را حول کلمه لا اله الا الله و در برابر نظام یکپارچه سلطهگر، به معنای نادیدهگرفتن برجستگیها و تمایزات فرهنگی نشان میدهند. این گفتار چیزی غیر از استحاله جمهوری اسلامی ایران به حکومتی سکولار نخواهد بود. کاش حداقل به قانون اساسی و معانی والای مندرج در آن پایبند باشیم و روی آن تأمل کرده و گفتار و گفتمان رسانهای خود را در جهت تحقق آن به کار بگیریم که در بخشی از مقدمه آن آمده است:
« قانون اساسی با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود زمینه تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم میکند؛ به ویژه در گسترش روابط بینالمللی با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی میکوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند. (إن هذه أمتکم أمه واحده و أنا ربکم فاعبدون) و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام یابد»



