تحول آموزش و پرورش

استانداردسازی، ممنوع!

به نظر می‌رسد یکی از بزرگترین (بلکه بزرگترین) خطاهای ما در نظام آموزش و پرورش، استانداردسازی آن با وجود تنوع‌های مختلف وراثتی و اکتسابی دانش‌آموزان است. کار این نظام، تربیت دانش آموزانی به ظاهر استاندارد و عادی ولی کاریکاتوریزه شده بر اساس امیال بزرگسالان است.

اندیشکده رهیافت؛ 

به نظر می‌رسد یکی از بزرگترین (بلکه بزرگترین) خطاهای ما در نظام آموزش و پرورش، استانداردسازی آن با وجود تنوع‌های مختلف وراثتی و اکتسابی دانش‌آموزان است. کار این نظام، تربیت دانش آموزانی به ظاهر استاندارد و عادی ولی کاریکاتوریزه شده بر اساس امیال بزرگسالان است. چنین دانش آموزی، در جنبه های خاصی (نه لزوما ضروری و مطابق استعداد) رشد فزاینده میکند درحالیکه بقیه جنبه های شخصیتی‌اش، ممکن است حتی از رشد عادی خود نیز عقب مانده باشند؛ درست مانند یک کاریکاتور!

در آموزش سنتی موجود، همه بچه‌ها را در ابتدای هر مقطع و هر سال تحصیلی، پشت خط مسابقه‌ای به نام «اول مهر» جمع می کنیم و بعد با به صدا درآوردن سوت مسابقه توسط یک مقام سیاسی، میلیون ها کودک را به رقابتی ناخواسته با هم وامیداریم، بدون آنکه شرایط فردی و چگونگی شیوه حرکت شان را بدانیم و درستی مسیر را برای تک تک آنها بررسی کرده باشیم. آنگاه به محض شروع مسابقه، دست از سوت زدن نمیکشیم و با تشویق و تنبیه همه را مجبور می کنیم تا در زمانی معین به آن مقصد نهایی که ما برای‌شان تعیین کرده‌ایم برسند و در انتهای مسیر نیز جایزه هایی به برخی از آنها می دهیم؛ جایزه هایی که فقط به درد ویترین و نمایش دادن می خورند و نه هیچ چیز دیگر.

آموزش سنتی مثل حرکت جمعی اجباری به سوی یک مقصد یگانه با شرایط مشابه و سرعت یکسان است. تصور کنید میخواهیم کودکان 7 ساله کشورمان را به ورزش کردن تشویق کنیم. ورزش منتخب تصمیم گیران، والیبال است و همه کودکان 7 ساله باید در «اول مهر» در یک باشگاه ثبت نام کنند. برنامه تمرینی ثابت کشوری برای همه وجود دارد و در پایان نیز از همه به یک شکل امتحان گرفته میشود؛ همه هم باید به سطح مطلوب سیاستگذاران این برنامه برسند و مدرک پایان دوره را کسب کنند وگرنه از برخی خدمات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و… محروم خواهند شد. برگزارکنندگان این برنامه، کاری با تفاوت علائق، سلائق و حتی فرم فیزیک بدنی این کودکان ندارند که اساسا آیا به درد ورزش والیبال می خورند یا خیر! کودکی با قد کوتاه، دست ها و پاهای کوتاه و ساختار بدنی فربه، به نظر مورد مناسبی برای ورزش والیبال نخواهد بود! بلکه بسیار مناسب ورزش وزنه‌برداری است! بر فرض اینکه همه این کودکان مناسب ورزش والیبال باشند آیا نحوه و زمان آموزش و امتحان پایانی برای همه باید یکسان باشد؟ آیا سرعت یادگیری همه یکسان است؟ آیا نحوه آموزش و امتحان پایانی کسی که برای پست پاسور تربیت می شود با لیبرو، باید یکسان باشد؟

حال تصور کنید که سوت آغار مسابقه آموزش والیبال در اول مهر به صدا در می آید و در خرداد نیز سوت پایان! در پایان این 9 ماه، چه تعداد کودکی که با علاقه تمام برای یادگیری یک ورزش وارد این فرایند شده بودند به موفقیت مدنظر مربیان خود رسیده‌اند؟ چه تعداد بی انگیزه شده اند و فکر می کنند اصلا استعدادی در ورزش ندارند؟ چه تعداد مصدوم و مجروح باقی ماند؟ اصلا آیا کسانیکه به موفقیت مدنظر مربیان رسیده اند و آزمون پایانی را با نمره عالی گذرانده‌اند، از شرایط خود راضی هستند؟ چه چیزهایی را از دست داده اند تا به این موفقیت برسند؟ چه اثرات جسمی و روحی را قبول کرده اند برای کسب این موفقیت؟

این حکایت نظام آموزش رسمی کنونی ماست، با این تفاوت که ما به جای برنامه ریزی برای ورزش کودکان برای موضوعی بسیار عام‌تر و خطیرتر به نام «تعلیم و تربیت» آن‌ها برنامه‌ریزی می‌کنیم که ورزش جزء کوچکی از آن است. ما در حال برنامه ریزی برای انسان‌هایی هستیم که حتی دوقلوهای همسان آن ها نیز از نظر روحیات و استعدادها با هم متفاوت‌اند.

انسان‌ها روندگانی هستند که میلیون‌ها و گاه میلیاردها مقصد در برابر آن‌هاست، با تنوع خیره کننده‌ای از قابلیت‌های جسمی، ظرفیت‌های روحی، مهارت‌ها و توانایی‌ها و ضعف‌ها و قوت‌ها و نیازها و ارزش‌ها و تمایلات و عادت‌ها و آرزوها و آرمان‌ها. و در چارچوب این تنوع است که در فرایند تکاملی زندگی، مسیر تکامل و راه شکفتگی هر انسان پدیدار می ‌شود. چه جفای بزرگی به کودکان است که ما با هدف «استانداردسازی»، مسیر تکاملی آن‌ها را مسدود کنیم.

هسته تحول اموزش و پرورش اندیشکده

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا