نقش مدارس نوین در تحولات هویتی زنان عصر قاجار
با کمی اغماض شروع تحولات در حوزه زنان را شاید بتوان دوران قاجار به خصوص پس از به حکومت رسیدن ناصر الدین شاه دانست. در این دوره است که به تدریج زنان علاوه بر حضور در مجامع اجتماعی تردیدهایی نسبت به نقش سنتی زنان وارد می نمایند. در شروع این تحولات علل مختلفی تاثیر گذار بوده است که گسترش روابط باغرب ودیدن ظواهر تمدن آن، ایجاد جنبش های اجتماعی، تاثیر افکار لیبرالیسم وبوجودآمدن قشر تجدد طلب، صنعت ترجمه و بوجودآمدن ساختارهای جدید فرهنگی را می توان بخشی از این علل دانست. از همین سو پرداختن دقیق به این برهه از اهمیت بالایی برخوردار است لیکن با توجه به محدودیت های پژوهش در اینجا نقش مدارس نوین به عنوان نهاد فرهنگی آن دوره را بررسی میکنیم.
زنان تا پیش از این تحولات دارای هویت فردی به معنای مدرن آن نبودند و تنها می توانستند با ایفای نقش های خانوادگی هویت بیابند و زندگی خانوادگی و اجتماعی آنان نیز متاثر از این امر بود. مهمترین نقش زنان، جایگاه آنان به عنوان همسر و مادر بود. از این رو زنانی که در این دو نقش نا موفق بودند با عناوینی چون «ترشیده» و «اجاق کور» تا حدود زیادی علت وجودی خود را از دست می دادند. در حقیقت در این دوران بیشتر به زن به عنوان «ابزار تولید مثل» نگاه می شده است.
مفهوم «انتخاب» نیز برای زنان چندان معنایی نداشته و همسر آینده نه بر اساس علاقه که برصلاحدید بزرگ خانواده انتخاب می گردید. سوادآموزی نیز به خصوص نوشتن در میان زنان قبح فراوانی داشته است.
در این فضا بواسطه فعالیت های جریان روشنفکری و مسیون های مسیحی مدارس نوین دخترانه در کشور تاسیس شد که این نهاد نقش ویژه ای را در زمینه ایجاد تردید و بدبینی نسبت به نقش و جایگاه سنتی زن ایفا نمود. مسیون های مسیحی اولین مدارس جدید دخترانه را که مخصوص اقلیت های مذهبی بود تاسیس نمودند. نخستین مدرسۀ دخترانه در سال 1214ش و در ارومیه، توسط میسیونرهای آمریکایی تاسیس شد و پس از آن در شهرهایی مانند مشهد،تبریز، رشت و تهران نیز پدید آمد. البته با دستور شاه امکان پذیرش دختران مسلمان در این مدارس وجود نداشت و ازآنجایی که این مدارس، متعلق به اقلیت های مذهبی بود، بیشتر در مناطقی ایجاد می شد که ساکنان آن را غیر مسلمانان تشکیل می دادند و دختران مسلمان ایرانی امکان کمتری برای ورود به آنها در اختیار داشتند. البته از سال1254ش و با دستور ناصرالدین شاه دختران مسلمان نیز اجازه حضور در این مدارس که یکی از شروط اصلی آن کشف حجاب در داخل مدرسه بود را پیدا کردند.
در واقع به نظر می رسد گرچه در این مدارس زبان خارجه، جغرافیا، حساب، تاریخ وخانه داری تدریس می شد اما اساسا هدف اصلی مسیون ها تبلیغ مسیحیت و به دنبال آن گسترش فرهنگ غربی بوده است. چنانچه بیشتر طرفداران کشف حجاب در دهه های بعدی عموما از تحصیل کردگان همین مدارس بوده اند. علاوه بر این مکاتبات و نامه های منتشرشده از آن دوره نیز این ادعا را تقویت می کند.
پس از گذشت مدتی عده ای از زنان ایرانی که بیشتر تربیت یافتگان همین مدارس مسیحی بودند به فکر تاسیس مدارس دخترانه با سبک آموزش جدید افتادند. اولین مدرسه دخترانه را بی بی خانم وزیرف(استر آبادی)در سال 1285ش با نام دوشیزگان تاسیس نمود. مدرسه دوشیزگان پنج معلم داشت و در آن تاریخ، نگارش، جغرافیا، ریاضیات و علوم دینی تاسیس می شد و برای ترغیب خانواده ها درس آشپزی نیز به آن اضافه نمود. گرچه خبر تاسیس این مدرسه مخالفت های فراوانی را به دنبال داشت اما بی بی خانم استرآبادی مدرسه را افتتاح نمود. در همین سال طوبی آزموده مدرسه ناموس را با کمک میرزا حسن رشدیه در خیابان شاهپور سابق تاسیس کرد و پس از آن به تدریج مدارس دبستان دخترانه و هم چنین کلاس اکابر زنانه گسترش یافت. در این دوره بیشتر این مدارس با کمک و پشتوانه انجمن های زنان و توسط اعضای آن تاسیس می شد.
البته تاسیس مدارس جدید با مشکلات فراوانی رو به رو بوده و مخالفت های فراوانی را در پی داشت. پس از خبر افتتاح مدرسه دوشیزگان در تهران جنجال گسترده ای ایجاد شد و متدینین و عموم مردم به تاسیس این مدارس اعتراض نمودند و فشارهای زیادی برای تعطیلی این مدارس ایجاد شد. شیخ فضل الله نوری در همین زمینه فتوا داد که « تاسیس مدارس دختران مخالف شرع اسلام است.» سید علی شوشتری به خاطر این مسئله در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی بست نشست و در نامه ای که در همه جا پخش شد عنوان داشت : « وای به حال مملکتی که در آن مدرسه دخترانه تاسیس شود». هم چنین مردم به علت اینکه موسّسین این مدرسه از اتباع خارجی بودند، چنین استدلال می کردند که «این مدرسه را بیگانگان به منظور رواج بی عفتی دایر کرده اند.»
به هر روی متدیّنین در لوایحی که چاپ کرده اند، تأسیس دبستان دختران را در ردیف «اشاعه فاحشه خانه ها» و «اباحه مسکرات» قرار داده و معتقد بودند که بیگانگان در این مدارس، اطفال ما را به کیش خویش در می آورند. در یک بیانیه آمده است: «آیا در مکاتبِ [ مدارس جدیدالتاسیس ]اطفالِ ما، هم کیش های خویش را مستخدم نمی سازند و به تبدیل فطرت و تلویث بهجتِ نونهالان ما نمی پردازند؟»
به نظر می رسد این مخالفت صریح علما با مدارس زنانه به تدریج سبب جدایی زنان فعال و مشروطه طلب از جریان علمای مشروطه خواه شد. از آغاز فعالیت ها برای مشروطه خواهی زنان پشت سر و حامی علمایی بودند که به اعتصاب ها پیوسته بودند اما با فتوای علمایی مانند شیخ فضل الله نوری و مخالفت طلاب با مدارس نوین، زنان به تدریج با جریان دینی زوایه پیدا نمودند.
در مقابل فشارهای عمومی مطبوعات روشنفکری آن دوره مانند حبل المتین، صوراسرافیل، مساوات به حمایت از این نوع مدارس پرداخته و علاوه بر چاپ نامه های زنان، مقالات انتقادی را در مورد نظر علما نگاشتند. موافقان مدارس جدید از آن جهت که فکر می کردند دلیل مخالفت علما حجاب و اختلاط دختر و پسر است ادعا می کردند مدارس جدید نسبت به مکتب خانه ها ناموس و شرف زن ایرانی را حفظ می نماید زیرا بعضا در مکتب خانه ها دختران توسط مردان خانه ملاباجی مورد تعرض قرار گرفته یا به عقد ملاباجی در می آمدند اما در مدارس جدید دختران از این تعرضات حفظ می شوند. همچنین موافقان معتقد بودند دلیل رشد اروپاییان همین بها دادن به زنان و تعلیم آنهاست که موجب رشد حتی خانه داری آنها و تربیت نکوتر فرزندان نسل آینده می شود. در واقع جریان روشنفکری در قالب ارزش های سنتی مانند بهبود وضعیت مادری و همسری سعی در جلب رضایت افکار عمومی داشت.
گسترش این دیدگاه ها و همچنین برخی از اتفاقات کمی از فشارها را کاست. یکی از این رویدادها تاسیس مدرسه عفتیه توسط صفیه یزدی بود. صفیه یزدی همسر یکی از علمای بزرگ تهران شیخ محمد حسین یزدی از مجتهدان و روحانیون طراز اول تهران و یکی از پنج عالم انتخاب شده برای نظارت بر مصوبات مجلس بود و تاسیس مدرسه دخترانه به دست همسر فردی روحانی ابهامات موجود در مورد مخالفت اسلام با تحصیل زنان را به تدریج از بین برد.
این گسترش مدارس موجب شد در سال 1297ش وزارت معارف، اداره تعلیمات نسوان را ایجاد کرده و با به رسمیت شناختن آنها دارالمعلمات را برای تربیت معلم زن تشکیل دهد که مدیریت آن را به مادام آندره هس سپرد.
در پایان باید عنوان داشت گرچه ترویج کنندگان مدارس جدید با شعار این که تربیت صحیح فرزند، تدبیر منزل و ترقی و پیشرفت کشور در گروی آموزش زنان است، به نوعی در پی القای این نگاه بودند که این مدارس تنها موجب کارایی بیشتر نقش های سنتی زنان می شود اما نتیجه حاصل شده در دهه های بعدی چیز دیگری را نشان داده و نظر علمایی که با آن مخالفت نمودند را ثابت می کند. چرا که تربیت شدگان این مدارس در دوران حکومت پهلوی اول دنبال کنندگان و بازوهای مهم حکومت در پدیده کشف حجاب بودند و آن ها را اغلب جوانانی خودباخته و بی هویت، دنیاگرا و متمایل به فساد ومظاهر غرب تشکیل می داد که در انتظار کشف حجاب لحظه شماری می کردند.