مساله و ویژگی های آن در خط مشی عمومی
مسائل خط مشی گذاری در واقع نیازهای برآورده نشده، ارزشها، یا فرصتهایی برای بهبود هستند. مسائلی که PSMها به آنها میپردازند، اغلب «بی نظم» (Messy) یا «بغرنج» (Wicked) نامیده میشوند.
مسائل خط مشی گذاری در واقع نیازهای برآورده نشده، ارزشها، یا فرصتهایی برای بهبود هستند. مسائلی که PSMها به آنها میپردازند، اغلب «بی نظم» (Messy) یا «بغرنج» (Wicked) نامیده میشوند. این مسائل در سیستمهای دینامیک رخ میدهند که در تعامل با یکدیگر هستند و به دلیل تنوعشان نمیتوان ویژگیهایشان را به طور کامل توصیف کرد.
چهار ویژگی مهم مسائل خطمشیگذاری به این قرار هستند:
- وابستگی متقابل: مسائل خط مشی گذاری معمولاً به یکدیگر وابسته اند. مثلاً مساله در زمینه انرژی ممکن است بر بخش هایی مانند بهداشت و بیکاری تأثیر بگذارد. مسائل خط مشی گذاری به ندرت به صورت مستقل حل میشوند، زیرا آنها به عنوان بخشی از یک سیستم پیچیده و مرتبط هستند. بنابراین، برای حل این مسائل، رویکرد کلینگر (سیستمی) لازم است.
- ذهنیت گرایی: مسائل خط مشی گذاری نه تنها بر اساس داده های عینی (مانند سطح آلودگی هوا) تعریف میشوند، بلکه برداشت و تفسیر افراد نیز بر تعریف این مسائل تأثیر دارد. به همین دلیل، یک مسأله میتواند از دیدگاه های مختلف به طور متفاوتی تفسیر شود. این ویژگی باعث میشود مسائل هم عینی و هم ذهنی باشند.
- ساختگی بودن: مسائل خط مشی گذاری فقط زمانی به وجود می آیند که انسانها درباره تغییر یک وضعیت خاص تصمیم بگیرند. این مسائل توسط انسانها ساخته میشوند و هیچ وضعیت طبیعی، اجتماعی وجود ندارد که به خودی خود یک مسأله خط مشی گذاری باشد. در واقع، مسائل نتیجه قضاوتهای انسانی درباره وضعیت های اجتماعی هستند.
- ناپایداری: مسائل و راه حل ها همیشه در حال تغییر هستند. ممکن است به ازای هر تعریف از یک مسأله، چندین راه حل وجود داشته باشد. حتی وقتی برای یک مسأله راه حلی پیدا میشود، با گذشت زمان ممکن است آن راه حل منسوخ شود یا مسأله به شکل جدیدی ظهور کند.
پیچیدگی یک چالش در مواجهه با مسائل خط مشی است. پیچیدگی یکی از واقعیتهای روزمرهای است که تحلیلگران مسائل در مواجهه با سیستمهای پیچیده اجتماعی-فناورانه با آن روبرو هستند. در زندگی واقعی، مسائل کمی وجود دارند که به طور واضح ساختار یافته باشند، یک متولی واحد داشته باشند، یک تعریف واحد از مشکل داشته باشند، تعداد کمی از بازیگران در آن دخیل باشند و تعداد کمی از راه حل های جایگزین داشته باشند که یکی از آنها به طور عینی بهترین باشد. این نوع مسائل عمدتاً برای تکنسین ها و مهندسان است که پیچیدگی آنها بیشتر به صورت یک بعدی و فنی است. در مقابل، مثال های فراوانی از مسائلی وجود دارد که از نظر فنی و سازمانی پیچیده یا غیرساختاریافته هستند و در آنها منطقهای مختلفی، اغلب با تعاریف متضاد از مشکل و منافع متضاد، نقش بازی میکنند.
مسائل پیچیده دارای چند ویژگی مشخص هستند:
- بازیگران متعدد: در این نوع مسائل، افراد یا گروههای مختلفی حضور دارند که ممکن است منافع متفاوتی داشته باشند.
- دیدگاههای مختلف: هر بازیگر ممکن است از زاویه و دیدگاه متفاوتی به مسأله نگاه کند، که این موضوع میتواند فرآیند تصمیم گیری را پیچیده تر کند.
- منافع متضاد: در بسیاری از موارد، منافع بازیگران با یکدیگر در تضاد است که یافتن راه حلی که تمامی منافع را در نظر بگیرد دشوار است.
- عدم قطعیت: این نوع مسائل اغلب شامل جنبه های نامشخص و عدم قطعیت های قابل توجه هستند که به پیچیدگی مسأله می افزاید.
با این وجود مسائل خط مشی به ندرت ساختاریافته هستند. مسائل خط مشیگذاری به لحاظ ساختاریافتگی سه دسته تقسیم میشوند: مسایل بهخوبی ساختیافته، مسایل بهطور نسبی ساختیافته، و مسایل بهطور ناقص ساختیافته. این طبقهبندی بر اساس پیچیدگی نسبی هر مسأله تعیین میشود.
مسائل بهخوبی ساختیافته(Well-Structured Problems):
این نوع مسائل شامل تصمیمگیرندگان محدود و مجموعهای کوچک از گزینهها هستند. در این مسائل، توافق بر سر ارزشها (مفاهیم) وجود دارد و نتایج هر گزینه با اطمینان کامل یا در محدوده خطای قابل قبول شناخته میشود. برای مثال، تعیین زمان مناسب برای تعویض خودروهای سازمانی میتواند یک مسأله بهخوبی ساختیافته باشد، زیرا تمام هزینهها و منافع آن بهوضوح قابل محاسبه است.
مسائل بهطور نسبی ساختیافته (Moderately Structured Problems):
این مسائل شامل تعداد کمی از تصمیمگیرندگان و تعداد محدودی از گزینهها هستند. در اینجا، اختلافنظر در مورد ارزشها قابل مدیریت است و میتوان با مذاکره و تنظیم متقابل آن را حل کرد. اما نتایج گزینهها نامشخص هستند.
مسائل بهطور ناقص ساختیافته (Ill-Structured Problems):
این مسائل شامل تعداد زیادی از تصمیمگیرندگان هستند که ارزشهای آنها یا بهطور کامل ناشناخته است یا نمیتوان آنها را بهطور مداوم رتبهبندی کرد. در اینجا، مسأله اصلی این است که ماهیت مسأله را تعریف کنیم، زیرا ممکن است اهداف متضاد و نتایج نامشخص وجود داشته باشد. مسأله غیرقابل حل بهعنوان نمونهای از این نوع مسایل است، جایی که انتخاب یک گزینه خاص بهطور قطعی بهتر از سایر گزینهها نیست و ممکن است اولویتهای تصمیمگیرندگان بهطور نامنظم و غیرقابل پیشبینی باشد.
مسائل بهطور ناقص ساختیافته در خطمشیگذاری عمومی اهمیت زیادی دارند، زیرا در زمینههای خطمشیگذاری، فرض وجود تصمیمگیرندگان با اولویتهای منسجم و توافق بر اهداف اغلب غیرواقعی است. علاوه بر این، شناسایی تمام دامنه گزینههای ممکن برای یک مسأله و تعیین زمانی که اطلاعات کافی جمعآوری شده است، دشوار است.
در نهایت به روش هایی در علوم خط مشی اشاره می کنیم که متولی ساختاردهی به مساله است. این روش ها که PSM (Problem structuring methodologies) نامیده می شوند شامل ابزارها و چارچوب هایی هستند که به خط مشی گذاران و تحلیل گران خط مشی کمک می کند که بتوانند تا حد ممکن بر پیچیدگی مسائل خط مشی فائق آیند و با شناخت دقیق تری از مساله به خط مشی گذاری بپردازند.
منابع
Dunn, William N. (2015): Public policy analysis: An integrated approach: Routledge.
Enserink, Bert; Bots, P. W.G.; van Daalen, C.; Hermans, L. M.; Kortmann, L. J.; Koppenjan, Joop et al. (2022): Policy analysis of multi-actor systems: TU Delft OPEN Publishing.
Rosenhead, Jonathan (2006): Past, present and future of problem structuring methods. In Journal of the Operational Research Society 57 (7), pp. 759–765.
Smith, Chris M.; Shaw, Duncan (2019): The characteristics of problem structuring methods: A literature review. In European Journal of Operational Research 274 (2), pp. 403–416.
هسته مدیریت عمومی و زمامدادری اندیشکده